کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باردار شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باردار شدن
لغتنامه دهخدا
باردار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حامله شدن . بچه در شکم داشتن . دارای جنین شدن . آبستن شدن . بار گرفتن . حمل گرفتن . باردار گشتن . و رجوع به باردار گشتن شود : و چنین گویند که چون آمنه باردار شد آوازی شنید. (قصص الانبیاء ص 214).اکنون که باد و باغ زن...
-
جستوجو در متن
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) باردار گردیدن ، و باردار نگردیدن ، از اضداد است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عَقاق . عِقاق . رجوع به عقاق شود. || شکافته شدن . (از اقرب الموارد). کفته شدن . (منتهی الارب ).
-
بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باردار شدن . بارآور شدن . میوه دار شدن : گفتم که جز رسول بدانست وحی کس گفتابجز نخیل رطب کی گرفت بر؟ناصرخسرو.
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م َ ب َ ] (ع اِ) هنگام باردار شدن . یقال کان ذلک فی محبل فلان ؛ ای وقت حبل امه . (منتهی الارب ). هنگام دربار بودن بچه . زمان حمل و باردار شدن . (ناظم الاطباء). || کتاب نخستین . (منتهی الارب ). الکتاب الاول . (تاج العروس ).
-
ارتاج
لغتنامه دهخدا
ارتاج . [ اِ ] (ع مص ) ارتاج باب ؛ بند کردن در را.در ببستن . ببستن . بستن در را. در را بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || ارتاج دجاجه ؛ پر شدن شکم مرغ از تخم . پر شدن شکم ماکیان از بیضه . پربیضه شدن شکم مرغ . || ارتاج بحر؛ جوش زدن دریا و بسیار شدن آب آن...
-
استاغ
لغتنامه دهخدا
استاغ . [ اِ ] (ص ) نازا. عقیم . عاقر. سترون .- استاغ شدن شتر و گوسفند ؛ عَیط. عِیاط. باردار نگردیدن آنها سالهایی . نازایندگی .
-
شصوب
لغتنامه دهخدا
شصوب . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَصب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت شدن زندگانی کسی . (آنندراج ). رجوع به شصب شود. || بسیار شدن گشنی ماده شتر و باردار نگردیدن آن . || دشوار گردیدن کار. (آنندراج ). سخت شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر ...
-
اهجان
لغتنامه دهخدا
اهجان . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران گزیده شدن . || باردار کردن گشن ناقه ٔ بنت لبون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
گشن کردن
لغتنامه دهخدا
گشن کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بار گرفتن و باردار شدن : شنیدم که چل مادیان گشن کردیکی تخم برداشت از وی به درد. فردوسی .|| با ماده نزدیک شدن : و سعادت وی [ ستور ] خوردن و خفتن و گشن کردن است . (کیمیای سعادت ).
-
نتوق
لغتنامه دهخدا
نتوق . [ ن ُ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن ، چنانکه پوستش پر از گوشت و چربی شود. (از معجم متن اللغة). || به زحمت انداختن چاروا سوار خود را. (از اقرب الموارد). رجوع به نَتْق...
-
اعقاق
لغتنامه دهخدا
اعقاق . [ اِ ] (ع مص ) باردار گردیدن ناقه : اعقت الناقة؛ باردار گردید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || عقان (آنچه از بن خرمابن برزند و برآید) برآوردن نخیل : اعقت النخیل ؛ عقان برآورد. (منتهی الارب ). عقان برآوردن نخیل . (آنندراج ) (ناظم ...
-
اجهاء
لغتنامه دهخدا
اجهاء. [ اِ ] (ع مص ) بخیلی کردن : اجهی فلان علینا؛ بخیلی نمود بر ما. (منتهی الارب ). || هویدا و روشن گردیدن راه . (منتهی الارب ). || باردار ناشدن زن . یقال : اجهت فلانة علی زوجها؛ اذا لم تحبل . (منتهی الارب ). || گشاده شدن هوا. || بهوای گشاده رسیدن ...
-
سرس
لغتنامه دهخدا
سرس . [ س َ رَ ] (ع مص ) نامرد شدن . || جماع نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرزندی نشدن کسی را. (آنندراج ). باردار نکردن گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدخوی شدن . || دانا و هوشیار گردیدن پس از نادانی . (منتهی الارب ) (آنند...
-
شصب
لغتنامه دهخدا
شصب . [ ش َ ] (ع مص ) کندن پوست گوسپند را و اورود کردن آن را جهت بریان کردن . (ناظم الاطباء). پاکیزه کردن موی بره و بزغاله جهت بریان کردن و پوست باز کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سخ...