کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرایه بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پخت و پیرایه
فرهنگ گنجواژه
آشپزی و تزئین.
-
جستوجو در متن
-
گردن بند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) (اِ.) پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند.
-
عاطل
لغتنامه دهخدا
عاطل . [ طِ ] (ع ص ) بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ : آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80). || زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه . (مهذب الاسماء...
-
خضاض
لغتنامه دهخدا
خضاض . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) اندک پیرایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : ما علیهما خضاض ؛ ای شی ٔ من الحلی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || مرد گول . || گردن بند گربه و حمیل آن . || گردن بند آهوبره . || طوق بندیان . || مرک...
-
هیچ گونه
لغتنامه دهخدا
هیچ گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) هیچ قسم : مگردان دل از مهر افراسیاب مکن هیچ گونه به رفتن شتاب . فردوسی .ز فرمان او هیچ گونه مگردتو پیرایه دان بند بر پای مرد.فردوسی .
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع ُ/ ع ُ طُ ] (ع ص ) زن بی پیرایه ٔ بی زیور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب و شتر بی گردن بند و بی رسن و بی داغ و نشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد بی ساز و سلاح . (منتهی الارب ). || خالی از مال . || بی ادب . || قوس عط...
-
حقب
لغتنامه دهخدا
حقب . [ ح َ ق َ ] (ع اِ) پالان اشتر. || تنگ شتر که متصل به تهیگاه وی باشد. (منتهی الارب ). تنگ که بر شتر بندند. نوار میان بند شتر. تنگ پالان شتر. رسن میان شتر.ج ، احقب . (مهذب الاسماء). || کمر زنان که بر میان بندند. حقاب ؛ چیزی است که زنان پیرایه را ...
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طَ ] (ع مص ) بی پیرایه ماندن زن . (از منتهی الارب ). بی پیرایه شدن . (المصادر زوزنی ). خالی شدن زن از زیور. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار): عطلت المراءة؛ بر آن زن زیور نبوده است . (از اقرب الموارد). عُطول . و رجوع به عطول شود. || خالی شدن از...
-
اعطال
لغتنامه دهخدا
اعطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَطَل ، بمعنی گردن ، هر چیز خالی ، کالبد و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ عَطَل ، بمعنی شخص و گردن و بی زیوری و خوشه ٔ خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَل شود. || ج ِ عُطُل ، بمعنی زن بی پیرایه و بی زیور ...
-
الباغ
لغتنامه دهخدا
الباغ . [ اُ ] (اِ) پیرایه که بر پشت یقه ٔ جامه دوزند و نوعی جامه ٔ زمستانی . (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 196) : به اُلباغ نازک میان گفته ایم به پیراهن آرام جان گفته ایم . نظام قاری (دیوان ص 94).میان بند و الباغ و دستار و موزه سزد با هم ار زآنکه باشد ...
-
حقاب
لغتنامه دهخدا
حقاب . [ح ِ ] (ع اِ) چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج ، حُقُب . (منتهی الارب ). میان بند زنان . چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند. || سپیدی بن ناخن . سپیدی نمایان بر ب...
-
حلی
لغتنامه دهخدا
حلی . [ ح ُ ] (اِ) حُلی ّ. (غیاث ) : غم مرد را غذاست چو فارغ شد از جهان خون تیغ را حلی است چو بیرون شد از نیام . خاقانی .بگهرهای تر از لعل لبت بحلیهای زر از سیم تنت . خاقانی .شب چون حلی ستاره در هم پیوست ماهم چو ستارگان حلیها بربست با بانگ حلی چو در ...
-
پیچه
لغتنامه دهخدا
پیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته . روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه . روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب . نقاب زنان از موی دم اسب بافته . روبند موئینه . چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض زنان خاصه...
-
مرسلة
لغتنامه دهخدا
مرسلة. [ م ُ س َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرسَل ، نعت مفعولی از مصدر ارسال . فرستاده شده . ارسال شده . گسیل داشته . رجوع به مرسل و ارسال شود. || آویخته شده . فروهشته . || در انواع احادیث ، احادیث مرسلة، حدیثهای مرسل . آن حدیثها که اسناد متصله ٔ آن تا ت...
-
سرمایه
لغتنامه دهخدا
سرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا) : عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارها...