کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قت
معنی
(قَ) [ ع . ] (اِ.) یونجه ، اسپست تر یا خشک .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قت
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) یونجه ، اسپست تر یا خشک .
-
قت
لغتنامه دهخدا
قت . [ ق َت ت ] (ع اِ)یونجه . (ناظم الاطباء). اسپست تر یا اسپست خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصفصه و بقولی خشک آن . (از اقرب الموارد). و در ذیل فِصفِصَة آرد: گیاهی است که دواب آن را خورند و تا هنگامی آن را بدین نام خوانند که تر بود...
-
قت
لغتنامه دهخدا
قت . [ ق َت ت ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قت ّ خشب ؛ برید آن را.(از ناظم الاطباء). قت ّ ثوب ؛ برید آن را. (از اقرب الموارد). || کم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): قت ّ چیزی ؛ تقلیل آن . (از اقرب الموارد). || اندک اند...
-
واژههای مشابه
-
قُت قُت
لهجه و گویش بختیاری
qot qot قُد قُد.
-
قَت زَن
لهجه و گویش بختیاری
qat-zan قط زن (وسیلهاى که نوک قلم نى را پس از تراشیدن روى آن گذارند و با قلمتراش قطع کنند و معمولاً از شاخ یا رگ پشت گردن گاو تهیه مىشود).
-
شونه قت بین
لغتنامه دهخدا
شونه قت بین . [ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِ مرکب ) هدهد به لهجه ٔ طبری . (یادداشت مؤلف ). در خراسان شونه سر گویند. شانه بسر. پوپک .
-
طلا قت لسان
دیکشنری فارسی به عربی
سيولة
-
واژههای همآوا
-
قط
واژگان مترادف و متضاد
برش، برشدادن، برشزدن، بریدن
-
غت
لغتنامه دهخدا
غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی را در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی را سر به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). || غت در سخن ؛ سرزنش کردن ک...
-
غت
لغتنامه دهخدا
غت . [ غ ُ / غ َ ] (ص ) احمق . ابله . (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی ). جاهل و نادان . (برهان قاطع). گول . (آنندراج ) (انجمن آرا) : هست با فضل شیخ بواسحاق تیر گردون ز راه دانش غت .شمس فخری (از آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ).|| کسی که ...
-
غط
لغتنامه دهخدا
غط. [ غ َطط ] (ع مص ) غط نائم ؛ خرخر نمودن در خواب . همچنین است غط مذبوح و مخنوق . (از منتهی الارب ). غط النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً؛ نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله . (اقرب الموارد). خرناسه کشیدن . غطیط برآوردن : ان عل...
-
غت
فرهنگ فارسی معین
(غُ یا غَ) (ص .) 1 - جاهل ، نادان . 2 - گول ، کم فهم .
-
قط
فرهنگ فارسی معین
(قَ طّ) [ ع . ] (اِمص .) برش بر پهنا.