غط. [ غ َطط ] (ع مص ) غط نائم ؛ خرخر نمودن در خواب . همچنین است غط مذبوح و مخنوق . (از منتهی الارب ). غط النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً؛ نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله . (اقرب الموارد). خرناسه کشیدن . غطیط برآوردن : ان علق برادة الحدید علی من یغط فی النوم لم یغط. (مفردات ابن البیطار). || بته رفتن . داخل شدن . (دزی ج 2 ص 216). || غط کسی در آب ؛ فروبردن وی را در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غطه فی الماء غطاً؛ غطسه و غمسه و مقله و غوصه فیه . (اقرب الموارد) . سر کسی به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). فراپوشیدن و کسی را به آب فروبردن . (مصادر زوزنی ). فروبردن . || خیس کردن (نان خود را). (دزی ج 2 ص 216).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.