غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی را در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی را سر به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). || غت در سخن ؛ سرزنش کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اندک اندک خوردن آب را بی جدا کردن کاسه از دهن . || اندوهمند کردن . || خبه کردن و مانده گردانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : غت الدّابة شوطاً او شوطین ؛ ای اتعبها فی رکضها.(منتهی الارب ). || در پی یکدیگر آوردن چیزی را. || خنده پنهان داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پنهان کردن خنده . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.