کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادیاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادیاخ
لغتنامه دهخدا
شادیاخ . [ شادْ ] (اِخ ) قریه ای از قریه های بلخ ، (معجم البلدان ). در انساب سمعانی نام این قریه شادخ ذکر شده و چنین آمده است که در چهار فرسنگی بلخ واقع است و نسبت به آن شادیاخی است . رجوع به شادخی و شادیاخی شود.
-
شادیاخ
لغتنامه دهخدا
شادیاخ . [ شادْ ] (اِخ ) نام شهر نیشابوراست و آن را شادخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شادخ است که نام شهر نیشابور باشد. (برهان قاطع).نام نیشابور در زمان قدیم و شادخ نیز گویند. (فرهنگ سروری ). نام شهر نشابور. (انجمن آرای ناصری ). یاقوت در معجم ...
-
واژههای مشابه
-
باغ شادیاخ
لغتنامه دهخدا
باغ شادیاخ . [ غ ِ ] (اِخ ) نام باغی در نیشابور که محلتی از آن شهر نیز بدین نام خوانده میشده است : امیر به نشابور رسید و بیست و هفتم ماه بباغ شادیاخ فرود آمد. (تاریخ بیهقی ص 607). و رجوع به شادیاخ و نیز رجوع به نیشابور شود.
-
جستوجو در متن
-
شاذیاخ
لغتنامه دهخدا
شاذیاخ . [ شاذْ ] (اِخ ) شادیاخ . رجوع به شادیاخ شود.
-
شادیاخی
لغتنامه دهخدا
شادیاخی . [ شادْ ] (ص نسبی ) منسوب است به شادیاخ . رجوع به شادیاخ شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن فخرالدین عبدالعزیز کوفی . ملقّب به برهان الدین یکی از کبار علمای خراسان . او از دست سلطان شاه در 581 هَ . ق . قضا و شیخ الاسلامی شادیاخ داشت و منگلی بیک آن عالم ربّانی را بکشت و چون سلطان شاه بار دیگر شادیاخ را مسخر کرد...
-
استنابة
لغتنامه دهخدا
استنابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استنابت . به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن . (زوزنی ). نیابت داشتن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ): ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی ). || نایب شدن از کسی یا چیزی : اصاروا الجو...
-
باغ محمدآباد
لغتنامه دهخدا
باغ محمدآباد. [ غ ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) باغی بوده است به محمدآباد نزدیک شادیاخ نیشابور : بوالمظفر برغشی آن ساعت از باغ محمدآباد می آمد. (تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ص 359). [ بوالمظفر ] باغی داشت در محمدآباد کرانه ٔ شهر، آنجا بودی بیشتر. (تاریخ بیهق...
-
مجانیق
لغتنامه دهخدا
مجانیق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ منجنیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) : و لشکر سلطان مجانیق و عرادات بر جانب قلعه راست کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 329). و در مقدمه لشکر بسیاربا آلات مجانیق و اسلحه به شادیاخ فرستاد. (جها...
-
پرمان
لغتنامه دهخدا
پرمان . [ پ َ] (اِ) فرمان . اَمر : عبدوس بازنمود که چند مهم دیگر است با وی [ آلتونتاش ] و جواب یافت که ... شغلی و پرمانی که باشد و هست بنامه راست باید کرد.(تاریخ بیهقی ). چون فرمان خداوند بر این جمله است پرمان بردارم . (تاریخ بیهقی ). و خزانه به قلعه...
-
زام
لغتنامه دهخدا
زام . (اِخ ) نام شهری بوده از ولایات شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور شده و زام را معرب کرده جام خواندند و بدین نام معرب معروف است و شارح قاموس و سمعانی و حمویه چنین نوشته اند و شیخ احمد جامی شهیر آن شهر است و مؤلف گوید شاید سام بوده و زام شده چه سی...
-
دورجای
لغتنامه دهخدا
دورجای . (اِمرکب ) دورجا. مسافت دور. فاصله ٔ دور و دراز. فاصله ٔبسیار : استادم به تهنیت برنشست ... حصیری با پسر تا دورجای پذیره آمدند. (تاریخ بیهقی ). لشکردر سلاح صف کشیده بودند از نزدیک سرای پرده تا دورجای از صحرا. (تاریخ بیهقی ). و بسیار غلام ایستا...
-
ضلالی
لغتنامه دهخدا
ضلالی . [ ض َ ] (اِخ ) نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری . طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هَ . ق . آورده است که عبداﷲ سگزی از طبرستان به ری افتاد و از صلابی عامل آنجا پناه خواست و یعقوب بنواحی ری کشید و به صلابی نوشت که عبداﷲ ...