کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رتم
/ratm/
معنی
۱. شکستن.
۲. کوبیدن.
۳. ریزریز کردن یا باریک کردن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ] (ع مص ) شکستن و ریزه و باریک گردانیدن چیزی را، یا خاص است به شکستن بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن . (دهار) (از تاج المصادربیهقی ). شکستن یا خرد کردن . (از اقرب الموارد). || پرورش یافتن در قومی . || بیهوش گردیدن از...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ] (ع اِ) گرهی باشد که در جاهلیت مسافر وقت سفر دو شاخ درخت را بهم می بست وهرگاه از سفر بازمی آمد اگر آن هر دو شاخ به حال می یافت می گفت که از اهل او خیانت واقع نشده و اگر بحال نیافت می گفت به تحقیق که از اهل او خیانت واقع شده . (منتهی الارب...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ت َ ] (ع اِ) گیاهی باریک و ثمر آن مانند لوبیا و دانه اش مانند عدس است .(ناظم الاطباء). نوعی درخت است ، شکوفه ٔ آن چون خیری و دانه اش همچون عدس . (از اقرب الموارد). گیاهی است کأنه من رقته شبیه بالرتیم ، شکوفه ٔ آن مانند خیری است و ثمر آن م...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رُ ] (ع اِ) رشته هایی که برای یادآوری چیزی بر انگشت بندند. (از شعوری ج 2 ورق 10). ج ِ رَتْمة. (منتهی الارب ). رجوع به رَتْمه شود. ج ِ رَتْمة، در معنی رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج ). رشته که به جهت یادداشت ب...
-
رتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ratm ۱. شکستن.۲. کوبیدن.۳. ریزریز کردن یا باریک کردن چیزی.
-
رتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] ratam گیاهی قیآور و باریک با دانههایی شبیه عدس.
-
واژههای همآوا
-
رطم
لغتنامه دهخدا
رطم . [ رَ ] (ع مص ) در گل افکندن کسی را. (دهار). در کاری انداختن کسی را که نتوان از آن بیرون شد و در گل افکندن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). در کاری گرفتار و غوطه ور کردن کسی را که نتواند از آن بیرون رود. (از اقرب الموارد). || ریخ زدن ؛ رطم بسلحه ...
-
جستوجو در متن
-
رتمة
لغتنامه دهخدا
رتمة. [ رَ ت َ م َ] (ع اِ) یکی رَتَم . (منتهی الارب ). واحد رَتَم ، یعنی یک گیاه رتم . (ناظم الاطباء). رجوع به رَتَم شود.
-
ریز ریز کردن
واژهنامه آزاد
رتم.
-
رتمة
لغتنامه دهخدا
رتمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) رشته ای که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. ج ، رُتَم ، و قد نهی عنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، رَتْم ، رَتائم ، رِتام . (از اقرب الموارد). || ترنجبین . جرداب . (یادداشت مر...
-
مرتوم
لغتنامه دهخدا
مرتوم . [ م َ ] (ع ص ) شکسته و کوفته . رتیم . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رَتم . رجوع به رتم شود. || شکسته بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). رجوع به معنی قبلی شود.
-
رتامی
لغتنامه دهخدا
رتامی . [ رُ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ رتیم . قومی که از خوردن رتم بیهوشی آنها را عارض باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ترنجبیل
لغتنامه دهخدا
ترنجبیل . [ ] (ع اِ) گل طاوسی . رتم . رتمه . لزان . وزال . دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گل طاوس اسپانی با گل های زرد و معطر. (دزی ج 1 ص 146).