رتم . [ رَ ] (ع اِ) گرهی باشد که در جاهلیت مسافر وقت سفر دو شاخ درخت را بهم می بست وهرگاه از سفر بازمی آمد اگر آن هر دو شاخ به حال می یافت می گفت که از اهل او خیانت واقع نشده و اگر بحال نیافت می گفت به تحقیق که از اهل او خیانت واقع شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (ص ) رجل رتم ؛ مرد شکسته بینی ، وصف بر مصدر. (منتهی الارب ). مرتوم بر وصف به مصدر. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.