رتم . [ رَ ] (ع مص ) شکستن و ریزه و باریک گردانیدن چیزی را، یا خاص است به شکستن بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن . (دهار) (از تاج المصادربیهقی ). شکستن یا خرد کردن . (از اقرب الموارد). || پرورش یافتن در قومی . || بیهوش گردیدن از خوردن رتم . || چریدن نبات رتم را. || مارتم بکلمة؛ نگفت حرفی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.