کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشوار ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنگین و دشوار
فرهنگ گنجواژه
مُشکِل.
-
جستوجو در متن
-
تعسیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دشوار ساختن .
-
ساکن ساختن
لغتنامه دهخدا
ساکن ساختن . [ ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) تسکین دادن . فرونشاندن . رفع : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار، و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه ٔ دشوار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).
-
تعسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'sir ۱. دشوار ساختن؛ تنگ گرفتن.۲. خلاف ورزیدن.
-
عسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'osr ۱. دشوار ساختن.۲. دشواری؛ تنگی و سختی.۳. تنگدستی.
-
اعجاز
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) عاجز ساختن . 2 - کار دشوار و خلاف عادت انجام دادن . 3 - (اِمص .) عجز، ناتوانی .
-
تمعیض
لغتنامه دهخدا
تمعیض . [ ت َ ] (ع مص )خشمناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دشوار ساختن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
چراغ ساختن
لغتنامه دهخدا
چراغ ساختن . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغسازی کردن . چراغ کردن . چراغ درست کردن . چراغ فراهم کردن : غمش در کوچه ٔ تاریک دل دشوار می آیدچراغ از آه سازم تا براه او نهم آنجا. شفای اصفهانی (از ارمغان آصفی ).رجوع به چراغ کردن شود.
-
درپیچان
لغتنامه دهخدا
درپیچان . [ دَ ] (ص مرکب ) مشکل . دشوار. مشوش . پیچدار. (ناظم الاطباء): عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. (منتهی الارب ).- درپیچان ساختن ؛ مشکل کردن . مشکل ساختن : لوی امره ؛ درپیچان ساخت کار او را. (از منتهی الارب ).- درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن . مشک...
-
سخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) saxt ۱. [مقابلِ آسان] دشوار؛ مشکل.۲. [مقابلِ نرم و سست] سفت.۳. محکم و استوار.۴. [قدیمی، مجاز] بخیل، خسیس.۵. (قید) بسیار: ◻︎ بیا که قصر امل سخت سستبنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است (حافظ: ۹۰).〈 سخت گرفتن: (مصدر لازم) کار را بر ...
-
عیاص
لغتنامه دهخدا
عیاص . (ع مص ) دشوار گردیدن سخن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت گشتن چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درپیچان کردن کار بر دشمن . (از ناظم الاطباء). پیچاندن کار بر خصم و داخل کردن او در آنچه درنمی یابد. (از اقرب الموارد). || سخن د...
-
اعضال
لغتنامه دهخدا
اعضال . [ اِ ] (ع مص ) سخت گردیدن بر کسی کار: اعضله الامر و به ؛ سخت گردید بر وی کار. (منتهی الارب ). سخت و دشوار گردیدن کاری . (آنندراج ). سخت گردیدن بر شخص کاری . (ناظم الاطباء). سخت و دشوار گردیدن کار. (از اقرب الموارد). || دشوار شدن زادن بچه ، زن...
-
بلیه
لغتنامه دهخدا
بلیه . [ ب َ ی ی َ ] (از عربی ، اِ) بلیة. بلیت . آزار و رنج و سختی . (غیاث ). حادثه . (یادداشت مرحوم دهخدا). خزیة. کِرزیم . (منتهی الارب ). رجوع به بلیت و بلیة و بلوی شود : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه ...
-
اعواص
لغتنامه دهخدا
اعواص . [ اِع ْ ] (ع مص ) دشوار کردن کار بر خصم . (از منتخب از غیاث اللغات ). درپیچان نمودن کار بر خصم . یعدی بالباء. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کار بر خصم دشخوار فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). درپیچاندن دشمن را درکارش و درآوردن او ر...
-
اعواز
لغتنامه دهخدا
اعواز. [ اِع ْ ] (ع مص ) درویش گردیدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ درویش گردید.(منتهی الارب ). درویش و محتاج شدن . (آنندراج ). درویش گردیدن . (ناظم الاطباء). بی چیز و بدحال شدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ افتقر و سأت حاله . (از اقرب الموارد).درویش شدن و کردن . (...