درپیچان . [ دَ ] (ص مرکب ) مشکل . دشوار. مشوش . پیچدار. (ناظم الاطباء): عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. (منتهی الارب ).
- درپیچان ساختن ؛ مشکل کردن . مشکل ساختن : لوی امره ؛ درپیچان ساخت کار او را. (از منتهی الارب ).
- درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن . مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تَعَصّی . عَسَر. (از منتهی الارب ). || درپیچنده . تابنده : خَجَوجاة؛ باد وزان درپیچان . || پیچیده . تابیده : زَعِل ؛ درپیچان از گرسنگی . مِقعار؛ مرد درپیچان لب در سخن . (منتهی الارب ).
- درپیچان شدن ؛ پیچیده و تابیده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- درپیچان موی ؛ مرغول موی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.