کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دزدپیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دزدپیشه
لغتنامه دهخدا
دزدپیشه . [ دُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است : [ مردم ساروان به خراسان ] مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره . (حدود العالم ). این ...
-
جستوجو در متن
-
کمیجیان
لغتنامه دهخدا
کمیجیان . [ ] (اِخ ) به حدود ماوراءالنهر و حدود ختلان و چغانیان مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه و خواسته ٔ ایشان گوسپنداست و برده . و ایشان را دهها و روستاهای بسیار است و هیچ شهر نیست . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 120).
-
ساروان
لغتنامه دهخدا
ساروان . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان ) اندر کوهها. و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر میان ایشان عصبیتی است دائم . (حدود العالم ).
-
کاروان شکن
لغتنامه دهخدا
کاروان شکن . [ کارْ / رِ ش ِ ک َ ](نف مرکب ) دزد که به کاروان زند : و این [ترکان گنجینه ] مردمانی اند دزدپیشه ، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه . (حدود العالم ).
-
شوخ رو
لغتنامه دهخدا
شوخ رو. (ص مرکب ) شوخ روی . بی باک و گستاخ . (ناظم الاطباء). جسور. گستاخ . متهور. بی باک . || وقح . وقیح . (از تاج المصادر بیهقی ). سرتخ . سمج . بیشرم [ : مردم ساروان به خراسان ] مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره ....
-
برزیگر
لغتنامه دهخدا
برزیگر. [ ب َ گ َ ] (ص ، اِ مرکب ) ورزکار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). دهقان . فلاح . کشاورز. برزگر. زارع . زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. (حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. (حدود...
-
گنجینه
لغتنامه دهخدا
گنجینه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) ترکان گنجینه گروهی مردمانند [ درحدود ماوراءالنهر ] اندک و اندر کوهی که میان ختلان و چغانیانیه اندر دره ای نشسته اند. و جایی سخت استواراست و این مردمانی اند دزدپیشه ، کاروان شکن و شوخ روی و اندران دزدی جوانمردپیشه و ا...
-
کوفجان
لغتنامه دهخدا
کوفجان . (اِخ ) به معنی کوفج هم آمده است که جماعتی باشند در کوههای کرمان .(برهان ) (آنندراج ). همان گروه که در کوه کرمان باشند که به عربی قُفص خوانند. (از فرهنگ رشیدی ). قُفص . قُفس . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و این کوفجان نیز مردما...
-
قفص
لغتنامه دهخدا
قفص . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است به کرمان . (منتهی الارب ). || گروهی مردم دزدپیشه در نواحی کرمان . (از اقرب الموارد). چادرنشینان بی مسکن ، و آنها را در کرمان لولی ، در بلوچستان لوری ، در فارس کاولی (کابلی ) و غربتی ، در آذربایجان و کردستان قره چی ، در خ...
-
کوچ و بلوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ و بلوچ . [ چ ُ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) نام گروهی اند بیابانی که قافله ها زنند بیشتر تیرانداز باشند. (لغت فرس اسدی ). این لغت از توابع است ، و نام طایفه ای باشد از صحرانشینان که در کوههای اطراف کرمان توطن دارند و گویند اینها از عربان حجازند و حرفت ایشا...
-
خونخواره
لغتنامه دهخدا
خونخواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) خونخوار. خورنده ٔ خون . خون آشام ، خونریز. کنایه از بسیار سفاک . کنایه از بیرحم . (یادداشت مؤلف ) : [ بلوچان ] مردمانیند دزدپیشه و شبانان ناپاک و خونخواره . (حدود العالم ). [ مردم ساروان ] مردمانی اند شوخ ر...
-
کوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ . (اِخ ) نام طایفه ای ازصحرانشینان . (برهان ). طایفه ای هستند دزد و راهزن و خونریز و آنها را کوچ و بلوچ خوانند و این طایفه در نزدیکی کرمان و بم و نرماشیر و سیستان تا ولایت سند سکنی ̍ دارند. (آنندراج ). کوفج . کفج . کوفچ ، کوفچ در پارسی به معنی کو...
-
کوفج
لغتنامه دهخدا
کوفج . [ ف َ / ف ْ ] (اِخ ) نام جماعتی است که در کوههای کرمان ساکن اند و معرب آن قوفص است . (برهان ). نام جماعتی است که در کوههای کرمان ساکن اند و قوفص معرب آن است . در قاموس آورده که قفص کوهی است به کرمان و دهی است به بغداد. (آنندراج ). کفچ . قفص (م...
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ] (اِخ ) ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردمانی اند اسمر و جای بازرگانان است و اندر وی بیابانهاست و...