قفص . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است به کرمان . (منتهی الارب ). || گروهی مردم دزدپیشه در نواحی کرمان . (از اقرب الموارد). چادرنشینان بی مسکن ، و آنها را در کرمان لولی ، در بلوچستان لوری ، در فارس کاولی (کابلی ) و غربتی ، در آذربایجان و کردستان قره چی ، در خراسان قرشمال (غیرشمار = خارج از سرشماری ) می خواندند. نزد عرب جات یا زوط است . گویند ولید خلیفه ٔ اموی آنها را از دره ٔ سفلای سند کوچانیده به سواحل دجله آورد. نزد اروپائیان ژیپسی همان قفص مورخان عرب است . (از تاریخ کرد رشید یاسمی ). و رجوع به کوچ و بلوچ شود. قفس و قفص ، معرب کوفچ = کوفج و کفج در ریشه ٔ کلمه ارتباطی با کاولی و کولی ندارد. رجوع به کوچ و بلوچ و قُفْس شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.