کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَشْيَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خَشْيَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
ترسيدن(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
-
واژههای مشابه
-
خشیة
لغتنامه دهخدا
خشیة. [ خ َش ْ ی َ ] (ع مص ) مصدر دیگری برای «خشاة»، «خشی » و«خشیان ». (منتهی الارب ). ترسیدن . (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به «خشاة و خشی » شود : و اِن َّ منها لما یهبط من خشیة اﷲ و ما اﷲ بغافل عَمّا تعملون . (قرآن 74/2). و هم من خشیة ربهم مشفقون ....
-
واژههای همآوا
-
خَشِيتُ
فرهنگ واژگان قرآن
ترسيدم(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
-
جستوجو در متن
-
خشیت
فرهنگ فارسی معین
(خَ یَ) [ ع . خشیة ] (مص ل .) ترسیدن ، بیم داشتن .
-
مخشی
لغتنامه دهخدا
مخشی . [ م ُ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خشیه شود.
-
خشایارش
لغتنامه دهخدا
خشایارش .[ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام اصلی خشایار و مرکب از خشیه ، شاه و ارش بمعنی دلیر یا مرد است . (یادداشت مؤلف ).
-
خشاة
لغتنامه دهخدا
خشاة. [ خ َ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خشیة، خَشی ، خِشی ، مخشاة، مخشیة، خشیان شود که مصادر دیگر این کلمه اند.
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت ِ ] (ع اِ) لیل التمام ؛ درازترین شبهای سرمایا آن سه شب است که در درازی باهم برابر باشند یا شبی است که به دوازده ساعت یا زاید از آن رسد یا شب چهارده از ماه ، لان القمر یتم فیها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). درازترین شبهای زمستان . و من...
-
صرخد
لغتنامه دهخدا
صرخد. [ ص َ خ َ ] (اِخ ) شهری چسبیده به بلاد حوران از اعمال دمشق و آن قلعه ای است حصین و ولایتی نیکو و وسیع. شراب منسوب به آن معروف است . شاعر گفته است :و لذّ کطعم الصرخدی ترکته بارض العدی من خشیة الحدثان . (معجم البلدان ).شهری است بشام و شراب را بوی...
-
ترفغ
لغتنامه دهخدا
ترفغ. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) فراخ زیستن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). || میان هر دو ران زن نشستن جهت جماع ، یقال : ترفغ المراءة؛ اذا قعد بین فخذیها لیطئها....
-
املاق
لغتنامه دهخدا
املاق . [ اِ ] (ع مص ) درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل ) (آنندراج ). درویش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تباه کردن [ مال ] و درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و از آنست قول خداوند: و لاتقتلوا اولادکم خشیة ...
-
نابغه ٔ شیبانی
لغتنامه دهخدا
نابغه ٔ شیبانی . [ ب ِ غ َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) عبداﷲبن مخارق بن سلیم بن حضیرة بن قیس معروف به نابغه ٔ شیبانی ، از قبیله ٔ بنی شیبان است و از شاعران بدوی و معاصر و مداح دولت اموی است . در بادیه زندگی می کرد. و هر چندگاه به شام می آمد و خلفای بنی امیه را ...