ترفغ. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) فراخ زیستن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). || میان هر دو ران زن نشستن جهت جماع ، یقال : ترفغ المراءة؛ اذا قعد بین فخذیها لیطئها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || پیچاندن دو پای بر شکم شتر از ترس ِ افتادن . (از اقرب الموارد). جمع کردن سوار دو پای خود را نزدیک منتهای ران شتر از ترس ِ افتادن : ترفغ الرجل فوق البعیر؛لف رجلیه عند رفغَی ّ فخذیه خشیة ان یرمی به . (از متن اللغة). ترفغ فلان فوق البعیر؛ ای خشی ان یرمی به خلف رجلیه عند ثبله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.