کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکنده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارتکاح
لغتنامه دهخدا
ارتکاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن . اعتماد کردن . (منتهی الارب ). || آکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مملو شدن .
-
پیه آکند
لغتنامه دهخدا
پیه آکند. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) پرپیه . پیه دار. پیه ناک . || لقمه های نان که درون آن چربو کنند. مشحم : مرتن ، ترتین ؛ پیه آکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
نحض
لغتنامه دهخدا
نحض . [ ن َ ] (ع اِ) گوشت یا گوشت آگنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت یا گوشت آکنده مانند گوشت ران . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطبا). گوشت آکنده . (مهذب الاسما). ج ، نحوض ، نحاض . || (مص ) باز کردن گوشت را از پوست . (ناظم الاطباء). پوست کندن گ...
-
استیکاح
لغتنامه دهخدا
استیکاح . [ اِ ] (ع مص ) سطبر و آکنده شدن چوزه .(منتهی الارب ). ستبر شدن : استوکحت الفراخ ؛ استغلظت . (اقرب الموارد). || بخل کردن ببخشیدن . یقال : سأله فاستوکح ؛ ای امسک و لم یعط. (منتهی الارب ).
-
افراغ
لغتنامه دهخدا
افراغ . [ اِ ] (ع مص ) ریختن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). تهی کردن . خالی کردن . فروریختن . بریختن . (یادداشت دهخدا). ریختن آب . (از اقرب الموارد). || ریختن خون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب...
-
آکندن
لغتنامه دهخدا
آکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی بیاکنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار. بهرامی .وگر ببلخ زمانی شکار چال کندبیاکند همه وادیش را ب...
-
بچشم خوردن
لغتنامه دهخدا
بچشم خوردن . [ ب ِ چ َ / چ ِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ). به چشم آمدن . مورد توجه قرار گرفتن . || دقت کردن در چیزی یا کسی : افتادگیش بس که خوش افتاد شماراخوردید بچشم این دل صد پاره ٔ ما را. وحید.|| چشم زخم رسانیدن . (آنندراج ). و رجوع به چشم شود. || ...
-
اصمات
لغتنامه دهخدا
اصمات . [ اِ ](ع مص ) خاموش شدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خاموش کردن . لازم و متعدیست . (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسکات . || اصمات چیزی را؛ آنرا مصمت قرار دادن . (از قطر المح...
-
پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pur] por ١. [مقابلِ تهی] سرشار؛ لبریز؛ آکنده؛ انباشته؛ لبالب.٢. (قید) خیلی؛ بسیار: پر بیراه نیست.٣. دارنده؛ دارای مقدار زیاد (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پرآب، پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرخم، پررنگ، پرکار، پرگل، پرآشوب، پرجوش، پرخور، پرگو.&lang...
-
ارغال
لغتنامه دهخدا
ارغال . [ اِ ] (ع مص ) رویانیدن زمین گیاه رغل را: ارغلت الارض . (منتهی الأرب ). باسرمق شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ): ارغلت المراءة ولدها. (منتهی الأرب ). || در غیر جای خود نهادن چیزی را. || نیک دانه آکنده شدن ...
-
وری
لغتنامه دهخدا
وری . [ وَرْی ْ ] (ع مص ) تباه کردن ریم شکم را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خانه کردن ریم در زیر پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر شش کسی زدن . || افروخته شدن آتش . || پیه ناک و بسیار آکنده شدن مغز در استخوان شتر از فربهی ...
-
بیمناک
لغتنامه دهخدا
بیمناک . (ص مرکب ) ترسنده و خائف . (فرهنگ نظام ). ترسناک . (آنندراج ). جبان . (ناظم الاطباء). هراسناک . (یادداشت مؤلف ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک وز برونسو باد سرد و بیمناک . رودکی .یکی کار دارم ترا بیمناک اگر تخت یابی اگر تیره خاک . فردوسی .- بی...
-
بیدار کردن
لغتنامه دهخدا
بیدار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از خواب برخیزانیدن . (ناظم الاطباء). بعث . (ترجمان القرآن ). از خواب برانگیختن . از خواب برکردن . ایقاظ. تیقظ. (یادداشت مؤلف ) : زن را آهسته بیدار کرد. (کلیله و دمنه ).تماشای او در دلش کار کردبپایش بجنباند و بیدار ...
-
تحلم
لغتنامه دهخدا
تحلم . [ ت َح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) حلم نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به تکلف بردباری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || آکنده و فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || تحلم مال ؛ فربه شدن شتران . || تح...
-
الحام
لغتنامه دهخدا
الحام . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن و ایستادن در جایی . (از اقرب الموارد). || ساکن شدن ستور که احتیاج ضرب گردد. (منتهی الارب ). ایستادن چهارپا چنانکه به زدن نیازمند باشد. (از اقرب الموارد). || خداوند گوشت بسیار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).با گوشت بسیار ...