اصمات . [ اِ ](ع مص ) خاموش شدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خاموش کردن . لازم و متعدیست . (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسکات . || اصمات چیزی را؛ آنرا مصمت قرار دادن . (از قطر المحیط). آکنده میان کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || اصمات زمین ؛ رسیدن آن به آخر دو سال . (از قطر المحیط). رسیدن زمین به آخر دو سال و کِشته نشدن . (منتهی الارب ). رسیدن مر زمین را آخر دو سال در کِشته نشدن ، یقال : اصمتت الارض اصماتاً. (ناظم الاطباء). || بند آمدن زبان . بند گردیدن زبان مریض . || درست کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یکرنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
- اصمات صفیر ؛ در تداول تجوید، یکی از صفات حروفست . حرف سین متصف به شش صفت : همس ، رخاوت ، انفتاح ، انخفاض ، اصمات صفیر... است . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.