تحلم . [ ت َح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) حلم نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به تکلف بردباری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || آکنده و فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || تحلم مال ؛ فربه شدن شتران . || تحلم ضب و صبی و جراد؛ پیه ناک شدن سوسمار و کودک و ملخ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). فربه شدن سوسمار و جز آن . (آنندراج ). || تحلم حلم ؛ دعوی دیدن خواب کردن و ندیده بودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تحلم فلان ؛ دعوی خواب دیدن بدروغ کردن . حدیث : من تحلم کلف ان یقعد بین سعیرین . (اقرب الموارد). || تحلم حلم ؛ استعمال آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بکاشتن خواب را. (شرح قاموس ). || خواب دیدن ، در خوابیدن . (شرح قاموس ). خواب دیدن . (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.