کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غیضة
لغتنامه دهخدا
غیضة. [ غ َ ض َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شرق موصل از اعمال عقرالحمیدی ، قرای متعددی دارد و وحوش و پرندگان در آنها بسیارند. در هر سال بیش از پنج هزار دینار از بهای چوب و نی و مستغل و زراعت و آسیاب عایدی دارد. (از معجم البلدان ).
-
غیضة
لغتنامه دهخدا
غیضة. [ غ َ ض َ ] (ع اِ) اسم مرت از غَیض در معانی مصدری . (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود. || نیستان . (دهار). || بیشه . (مهذب الاسماء) (صراح ). بیشه و جنگل . (منتهی الارب ) (دزی ج 2 ص 234). اَجَمَة. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). جنگل . (صراح الل...
-
واژههای همآوا
-
قیذه
لغتنامه دهخدا
قیذه . [ ] (اِخ ) از دیههای فراهان است . (تاریخ قم ص 141).
-
قیزه
لغتنامه دهخدا
قیزه . [ق َ زَ / زِ ] (اِ) لنگوته . (بهار عجم ) (آنندراج ).- قیزه کردن اسب ؛ بستن اسب بوضعی خاص و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و در هندوستان قازه به الف گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
قیظه
لغتنامه دهخدا
قیظه . [ ق َ / ق ِ ظَ / ظِ ] (اِ) (اصطلاح تصوف ) لنگ مانندی که درویشان به کمر می بستند و عورت را بدان می پوشاندند و گاهی آن را از زیر بغل چپ و راست برده به پشت گردن گره میزدند. لنگوته . این کلمه را گاه به ضاد هم ضبط کرده اند. (فرهنگ فارسی معین از مقا...
-
جستوجو در متن
-
غیضات
لغتنامه دهخدا
غیضات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غَیضة. (اقرب الموارد). رجوع به غیضة شود.
-
غیاض
لغتنامه دهخدا
غیاض . (ع اِ)ج ِ غَیضَة، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در ایستادنگاه آب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (دهار) (اقرب الموارد). اَغیاض . غیضات . (اقرب الموارد). رجوع به غَیضَة شود : در حرم این ارم متغیر است و در غیاض این ریاض متفکر. (سندبادنامه ص...
-
غیاض
لغتنامه دهخدا
غیاض . [ غ َی ْ یا ](ع ص ) بیشه وان . (مهذب الاسماء). بیشه بان . نگهبان بیشه . صیغه ٔ مبالغه است از اسم جامد غیضه بمعنی بیشه .
-
غضی
لغتنامه دهخدا
غضی . [ غ َ ضا ] (ع اِ) بیشه و جنگل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غیضة. (تاج العروس ). || اهل الغضی ؛ باشندگان نجد. (منتهی الارب ). اهل نجد. (تاج العروس ).
-
غینة
لغتنامه دهخدا
غینة. [ غ َ ن َ ] (ع اِ) درختستان بی آب . (منتهی الارب ). درختان بی آب . (آنندراج ). درختان درهم رفته ٔ بی آب . و اگر آب داشته باشد غیضه است . || الغینة الشجراء؛ به همان معنی مذکور یعنی درختان درهم رفته ٔ بی آب است ، چنانکه گویند: الغیضة الخضراء. (از...
-
اغیاض
لغتنامه دهخدا
اغیاض . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ غَیضَة، بمعنی بیشه و جنگل و درختان انبوه در جای نشیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ایستادنگاه آب یا خاص است بدرخت پده . غِیاض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَیضات . (اقرب الموارد).
-
غضا
لغتنامه دهخدا
غضا. [ غ َ ](ع اِ) درخت بزرگی از نوع اثل (درخت شور گز) است و یکی آن غضاة میباشد. چوب آن بسیار سخت است و از این رو زغال آن نیز صلابت دارد و آتش آن نیکو است و آتش پاره ٔ آن تا مدتی بماند و خاموش نگردد. (از اقرب الموارد). تاغ . (صحاح الفرس ) (مهذب الاسم...
-
غریف
لغتنامه دهخدا
غریف . [ غ َ ] (ع اِ) نی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصباء. (اقرب الموارد). گیاه دوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلفاء. || بیشه . غیضه . (اقرب الموارد) . بیشه ٔ شیر. (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء). || آب زمین پست نیستان . || درخت انبوه درهم از هر جن...