غریف . [ غ َ ] (ع اِ) نی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصباء. (اقرب الموارد). گیاه دوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلفاء. || بیشه . غیضه . (اقرب الموارد) . بیشه ٔ شیر. (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء). || آب زمین پست نیستان . || درخت انبوه درهم از هر جنسی که باشد، یا درختان انبوه از بردی و حلفاء، و گاهی درختستان ضال و سلم درهم پیچیده را غریف خوانند. || (ص ) غرب غریف ؛ دلو بزرگ بسیار آب گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) شمشیر زیدبن حارثه . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). وی درباره ٔ همان شمشیر گوید :
سیفی الغریف و فوق جلدی نثرة
من صنع داود لها ازرار
انفی به من رام منهم فرقة
و بمثله قد تدرک الاوتار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.