کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غط
لغتنامه دهخدا
غط. [ غ َطط ] (ع مص ) غط نائم ؛ خرخر نمودن در خواب . همچنین است غط مذبوح و مخنوق . (از منتهی الارب ). غط النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً؛ نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله . (اقرب الموارد). خرناسه کشیدن . غطیط برآوردن : ان عل...
-
واژههای همآوا
-
غت
لغتنامه دهخدا
غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی را در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی را سر به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). || غت در سخن ؛ سرزنش کردن ک...
-
غت
لغتنامه دهخدا
غت . [ غ ُ / غ َ ] (ص ) احمق . ابله . (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی ). جاهل و نادان . (برهان قاطع). گول . (آنندراج ) (انجمن آرا) : هست با فضل شیخ بواسحاق تیر گردون ز راه دانش غت .شمس فخری (از آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ).|| کسی که ...
-
قت
لغتنامه دهخدا
قت . [ ق َت ت ] (ع اِ)یونجه . (ناظم الاطباء). اسپست تر یا اسپست خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصفصه و بقولی خشک آن . (از اقرب الموارد). و در ذیل فِصفِصَة آرد: گیاهی است که دواب آن را خورند و تا هنگامی آن را بدین نام خوانند که تر بود...
-
قت
لغتنامه دهخدا
قت . [ ق َت ت ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قت ّ خشب ؛ برید آن را.(از ناظم الاطباء). قت ّ ثوب ؛ برید آن را. (از اقرب الموارد). || کم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): قت ّ چیزی ؛ تقلیل آن . (از اقرب الموارد). || اندک اند...
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق َطْ طُ ] (ع ق ) هرگز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): مارأیته قَطﱡ؛ ندیدم او را هرگز. (منتهی الارب ). اصل این کلمه قطط است ، طاء نخست را برای ادغام ساکن و در دومی ادغام کردند، قط شد. (منتهی الارب ). قط بر سه وجه است : 1- ظرف زمان برای استغراق...
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق َطط ] (اِخ ) شهری است به فلسطین میان رمله و بیت المقدس . (معجم البلدان ).
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق َطط ] (ع مص ) گران گردیدن نرخ . گویند: قَطَّ السعر قطاً و قُطوطاً، قُطَّ السعر (به طور مجهول ). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بریدن . || بریدن سر قلم از عرض در تراشیدن آن . || کندن و هموار ساختن : قط البیطار حافر الدابة؛ نحته و سَوّاه ُ. ...
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق َطط / ق َ ] (ع اِ صوت ) بانگ سنگخوار. و گاه تخفیف دهند. (منتهی الارب ). || (مص ) خواندن سنگخواره را با قطقط گفتن . (اقرب الموارد).
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق ِطط ] (ع اِ) نصیب . (اقرب الموارد). بهره . (منتهی الارب ) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب . (قرآن 16/38). || چک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نامه . (منتهی الارب ). || دفتر حساب . ج ، قُطوط. || گربه ٔ نر. (منتهی الارب ) (ا...
-
جستوجو در متن
-
صمغالطرثوث
لغتنامه دهخدا
صمغالطرثوث . [ ص َ غُطْ طُ ] (ع اِ مرکب ) اشق است . (بحر الجواهر).
-
بلغالطاقة
لغتنامه دهخدا
بلغالطاقة. [ ب َ ل َ غَطْ طا ق َ ] (ع جمله ٔ فعلی ) طاقتم رسید، یعنی به آخر رسید. (قزوینی ) : سیل این اشک روان صبر و دل حافظ بردبلغ الطاقة یا مقلة عینی بینی .حافظ.
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ ِ ] (ع مص ) به معنی مُغاطَّة. (منتهی الارب ). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مُغاطَّة نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است .