کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِئْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تخذ
لغتنامه دهخدا
تخذ. [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد) (المنجد): لو شِئت ُ لتخِذْت ُ علیه اجراً . و این مبنی برآنست که تاء در اتخاذ اصلی باشد. (اقرب الموارد).
-
رمیضة
لغتنامه دهخدا
رمیضة. [ رَ ض َ ] (ع ص ، اِ) استره ٔ تیز. (مهذب الاسماء). کارد تیز. وضاح بن اسماعیل گوید: «و ان شئت فاقتلنا بموسی رمیضة». (از اقرب الموارد). رمیض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوشت گوسفند بریان شده . (اقرب الموارد). رمیض . مرموض . (متن اللغة).
-
ممویة
لغتنامه دهخدا
ممویة. [ ] (اِخ ) ابوربیعه اصفهانی . نحوی و شاعر است و او را کتابهایی در نحو بوده است . از اشعار اوست :کن ابن من شئت و اکتسب ادبایغنیک تشریفه عن النسب لا شی ٔ فی الخافقین تکسبه احمد عندالانام من ادب .(از معجم الادباء چ اروپا ج 7 ص 177).
-
اغمیة
لغتنامه دهخدا
اغمیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غمی ، بمعنی بیهوش . مؤنث و مذکر و تثنیه و جمع در وی یکسان است به آن جهت که مصدر است . یقال : ترکت فلاناً غمی مغشیاً علیه و ترکتهما و ترکتهم و ترکتها غمی کذلک و ان شئت قلت غمیان و هم اغماء. (منتهی الارب ). و رجوع به اَغما...
-
تعویل
لغتنامه دهخدا
تعویل . [ ت َع ْ ](ع مص ) به آواز گریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به آواز بلند گریستن و آواز زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یاری خواستن از کسی و کذا عول به عوله یق عول علی ما شئت (به صیغه ٔ امر)؛ ای استعن...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فیروز عکی . وی شاعری زبردست و سواری چابک و در جنگ صفین با معاویه بود، و چون مبارز طلبید مالک اشتر بسوی او شد، و عکی این رجز برخواند:یا صاحب الطرف الحصان الادهم اقدم اذا شئت علینا اقدم انا ابن ذی العز و ذی التکرم سید عک کل عک...
-
جمال الاسلام داودی
لغتنامه دهخدا
جمال الاسلام داودی . [ ج َ لُُل اِ وو ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد از اکابر علم ادب و خلاف و مذهب و از مشایخ خراسان بود. نخست نزدعلمای ایران بتحصیل علم و دانش اشتغال ورزید و سپس به بغداد رفت و به درس ابوحامد اسفراینی حضور یافت وآنگاه به بوشنج رفت و بت...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع. [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن قطاف الطهوی . شاعری است و او راست :فداء لقومی کل معشر جارم طرید و مخذول بما جرّ مسلم هُم ُ افحموا الخصم الّذی یستقیدنی و هم فصموا حجلی و هم حقنوا دمی بأید یفرّجن المضیق و السن سلاط و جمع ذی زهاء عرمرم اذا شئت لم تعدم لدی ...
-
جرزة
لغتنامه دهخدا
جرزة. [ج ُ زَ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است به یمامه از اراضی کوفه از آن بنی ربیعه . (از معجم البلدان ) : کان بحیرا لم یقل لی ماتری من الامر او ینظر بوجه قسیم و لو شئت فی حال الکمیت و لم تکن کأنک نصب للرماح رجیم ولکن رأیت الموت ادرک تبعاو من بعده من حا...
-
گنج دیواربست
لغتنامه دهخدا
گنج دیواربست . [ گ َ ج ِ ب َ ] (اِخ ) نام گنجی است که در زیر دیواری بود و آن دیوار نزدیک به افتادن شده بود، خضر علیه السلام آن دیوار را راست کرد. (برهان ) (جهانگیری ). نام گنجی است که شخصی پسر صغیر داشت ، به وقت مردن مال خود را برای آن پسر در بنای دی...
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ َ ] (ع اِ، ق ) فردا، اصله غدو، حذفت الواو بلاعوض ، و قد جاء علی الاصل ، نسبت بدان ، غدی و غَدَوی . (منتهی الارب ). و النسبة الیه غدی و ان شئت قلت غدوی . (اقرب الموارد). منسوب آن غدی به حذف آخر، و غدوی بر اصل می آید. (از شرح قاموس ). || از نظر...
-
معرض
لغتنامه دهخدا
معرض . [ م ُ رِ] (ع ص ) روی برگرداننده از چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی برگرداننده و اعراض کننده و پشت کننده . (ناظم الاطباء): والذین هم عن اللغو معرضون . (قرآن 3/23). و از اینچه دیدم می ترسیدم ، اگرچه از تعرض ما معرض بودند... (کلیل...
-
غمی
لغتنامه دهخدا
غمی . [ غ َ مَن ْ / غ َ ما ] (ع ص ) بیهوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). یقال : ترکت فلاناً غمی ؛ ای مغشیاً علیه ، و ترکتها و ترکتهم و ترکته غمی کذلک ، و ان شئت قلت غمیان و هم اَغماء. (منتهی الارب ). غمی برای مفرد و جمع بکار رود یا در مثنی غَمَیان ...
-
لبابة
لغتنامه دهخدا
لبابة. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عباس ، یکی از پردگیان ولیدبن عبدالملک . صاحب عقدالفرید آرد: و عن العتبی قال : کان عند الولیدبن عبدالملک اربع عقائل : لبابة بنت عبداﷲبن عباس و فاطمة بنت یزیدبن معاویة و زینب بنت سعیدبن العاس و ام جحش بنت عبدالرحم...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی را معانی جیدی است . ثعالبی گوید:محمدبن عمر الزاهر این اشعار را از وی انشاد کرد:قل لمولای من...