غمی . [ غ َ مَن ْ / غ َ ما ] (ع ص ) بیهوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). یقال : ترکت فلاناً غمی ؛ ای مغشیاً علیه ، و ترکتها و ترکتهم و ترکته غمی کذلک ، و ان شئت قلت غمیان و هم اَغماء. (منتهی الارب ). غمی برای مفرد و جمع بکار رود یا در مثنی غَمَیان و در جمع اَغماء گویند. (از اقرب الموارد). || (اِ) گل نیم تر که بر بام افکنند. (مهذب الاسماء). آسمان خانه . یا آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب و خاک و جز آن . غِماء. (از منتهی الارب ). شِفته . در اقرب الموارد و قطر المحیط بجای غَمی ً، غَما آمده ، ولی در صحاح جوهری مانند منتهی الارب غَمی ̍ است ، و صاحب تاج العروس آرد: و الغمی کعلی و ککساء... سقف البیت او مافوقه من القصب و التراب و غیره . || ابر تنک . یقال فی السماء غَمْی ٌ و غَمی ً؛ اذا غم علیهم الهلال و لیس من غم . (منتهی الارب ). و یقولون فی السماء غَمی ً؛ اذا غم علیهم الهلال . (اقرب الموارد). || آنچه بدان اسب را پوشند تا عرق کند. (از اقرب الموارد). || بمعنی غِماء است و مثنای آن غَمَیان . ج ، اَغمِیة، اَغماء . (از اقرب الموارد). و رجوع به غِماء شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.