کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطم
لغتنامه دهخدا
رطم . [ رَ ] (ع مص ) در گل افکندن کسی را. (دهار). در کاری انداختن کسی را که نتوان از آن بیرون شد و در گل افکندن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). در کاری گرفتار و غوطه ور کردن کسی را که نتواند از آن بیرون رود. (از اقرب الموارد). || ریخ زدن ؛ رطم بسلحه ...
-
واژههای همآوا
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ] (ع مص ) شکستن و ریزه و باریک گردانیدن چیزی را، یا خاص است به شکستن بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن . (دهار) (از تاج المصادربیهقی ). شکستن یا خرد کردن . (از اقرب الموارد). || پرورش یافتن در قومی . || بیهوش گردیدن از...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ] (ع اِ) گرهی باشد که در جاهلیت مسافر وقت سفر دو شاخ درخت را بهم می بست وهرگاه از سفر بازمی آمد اگر آن هر دو شاخ به حال می یافت می گفت که از اهل او خیانت واقع نشده و اگر بحال نیافت می گفت به تحقیق که از اهل او خیانت واقع شده . (منتهی الارب...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رَ ت َ ] (ع اِ) گیاهی باریک و ثمر آن مانند لوبیا و دانه اش مانند عدس است .(ناظم الاطباء). نوعی درخت است ، شکوفه ٔ آن چون خیری و دانه اش همچون عدس . (از اقرب الموارد). گیاهی است کأنه من رقته شبیه بالرتیم ، شکوفه ٔ آن مانند خیری است و ثمر آن م...
-
رتم
لغتنامه دهخدا
رتم . [ رُ ] (ع اِ) رشته هایی که برای یادآوری چیزی بر انگشت بندند. (از شعوری ج 2 ورق 10). ج ِ رَتْمة. (منتهی الارب ). رجوع به رَتْمه شود. ج ِ رَتْمة، در معنی رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج ). رشته که به جهت یادداشت ب...
-
جستوجو در متن
-
مرطوم
لغتنامه دهخدا
مرطوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَطم . رجوع به رطم شود. || درگل افکنده شده . (آنندراج ). || محبوس شده و در زندان افتاده . (ناظم الاطباء). || بعیر مرطوم ، شتر بازداشته شده . (از منتهی الارب ).
-
مرطومة
لغتنامه دهخدا
مرطومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مرطوم ، نعت مفعولی از رطم .رجوع به رطم و مرطون شود: امراءة مرطومة؛ زن متهم به بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقة مرطومة؛ ماده شتر بازداشته شده . (ناظم الاطباء).
-
رطام
لغتنامه دهخدا
رطام . [ رُ ] (ع اِمص ) بازداشت ، اسم مصدر است از رُطِم َالبعیر. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به زندان کردن . (یادداشت مؤلف ).