کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذئبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذئبة
لغتنامه دهخدا
ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (اِخ ) آبی است بنی ربیعةبن عبداﷲ را و گفته اند آبی است بنی ابی بکربن کلاب را.
-
ذئبة
لغتنامه دهخدا
ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (اِخ ) نامی است از نامهای زنان عرب و از جمله نام مادر ربیعه ٔ شاعر. || نام اسبی .
-
ذئبة
لغتنامه دهخدا
ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (ع اِ)گرگ ماده . ماده گرگ . || موی پیشانی . || آزاری است در گلوی شتر که چون عارض شود با آهنی از بیخ گوش و گلو سوراخ کنند و از آنجا چیزی چون گاورس بیرون آرند. || گشادگی میان دو پهلوی پالان و زین . || چیزی که زیر مقدم ملتقای دو کوهه ...
-
ذئبة
لغتنامه دهخدا
ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (ع مص ) بر دستان شدن مانند ذئب . بدو دست و پا شدن چون گرگ .
-
واژههای مشابه
-
ابن ذئبه
لغتنامه دهخدا
ابن ذئبه . [ اِ ن ُذِءْ ب َ ] (اِخ ) نام شاعری از عرب . (منتهی الارب ).
-
ربیعةبن ذئبة
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن ذئبة. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ذِءْ ب َ ] (اِخ ) ربیعةبن عبد یا لیل بن سالم ثقفی . شاعر دوران جاهلیت بود و چون مادر وی ذئبة نامیده میشد از اینروی بدو منسوب گردید. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3).
-
جستوجو در متن
-
مذؤب
لغتنامه دهخدا
مذؤب . [ م َ ئو ] (ع ص ) رجل مذؤب ؛ مردی که در گوسپندان وی گرگ افتاده باشد. (منتهی الارب ). گرگ زده . که گرگ در اغنامش افتاده است . (از متن اللغة). ترسیده شده از گرگ و آنکه در گله های وی از گرگ خسارت رسیده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به مذؤوب و مذئ...
-
تذئیب
لغتنامه دهخدا
تذئیب . [ ت َ ] (ع مص ) گیسو ساختن برای غلام . (منتهی الارب ). گیسو ساختن برای کودک . (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || ذِئْبَة ساختن برای پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تفزیع. (المنجد).
-
لعوة
لغتنامه دهخدا
لعوة. [ ل َع ْ وَ ] (ع ص ) تأنیث لَعو. (منتهی الارب ): کلبة لَعْوَة و ذئبة لعوة؛ ای حریصة؛ سگی حریص و گرگی حریص . || سگ ماده . (منتهی الارب ). || (اِمص ) سیاهی گرداگرد سر پستان . (منتهی الارب ). سیاهی . (مهذب الاسماء). || لعوةالجوع ؛ تیزی و شدت گرسن...
-
اسلط
لغتنامه دهخدا
اسلط.[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سلاطة و سلوطة. مسلطتر. || دراززبان تر. || افصح : اسلطهم لساناً. (منتهی الارب ). || سلیطه تر: طلب [سقراط] تزویج المراءة السفیهة [ ظ:السلیطة ] التی لم یکن فی بلده اسلط منها. (عیون الانباء ج 1 ص 43).- امثال :اسلط...
-
پیشانی
لغتنامه دهخدا
پیشانی . (اِ مرکب ) جزء فوقانی رخسار میان رستنگاه موی و ابروان . بنچه . ناصیه . جبهه . (دهار) (منتهی الارب ).جبین . (زمخشری ). پیچه . چماچم . (برهان ). چکاد. صلایه .کشه . ذؤابه . لطاة. مقدمه . مسجد. رمة. (منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: این کلمه مر...