مذؤب . [ م َ ئو ] (ع ص ) رجل مذؤب ؛ مردی که در گوسپندان وی گرگ افتاده باشد. (منتهی الارب ). گرگ زده . که گرگ در اغنامش افتاده است . (از متن اللغة). ترسیده شده از گرگ و آنکه در گله های وی از گرگ خسارت رسیده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به مذؤوب و مذئوب شود. || برذون مذؤب ؛ اسب گرفتار به علت ذئبة. (منتهی الارب ). اسب مبتلا و گرفتار به بیماری ذئبة. (از متن اللغة). گرفتار بیماری ذئبة. (ناظم الاطباء). رجوع به مذؤوب و مذئوب شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.