کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینارگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دینارگون
لغتنامه دهخدا
دینارگون . (ص مرکب ) زرین . طلایی . به رنگ زر. به رنگ دینار. ذهبی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : تاک رز بینی شده دینارگون پرنیان سبز او زنگارگون . رودکی .بعضی گفته اند که [ کژدم ] چند نوع است : سپید است ... و ذهبی یعنی دینارگون . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سر...
-
جستوجو در متن
-
دینارگونه
لغتنامه دهخدا
دینارگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دینارگون . همچون زر. برنگ دینار زرد.
-
ذهبی
لغتنامه دهخدا
ذهبی . [ ذَ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ذَهَب . از ذهب . از زر. زرّین .زرینة. || برنگ زر. زرین . زرینه . دینارگون . || مارقشیشای ذهبی . رجوع به مارقشیشا شود. || زرگر.
-
مجلس گاه
لغتنامه دهخدا
مجلس گاه . [ م َ ل ِ ] (اِ مرکب ) محل انجمن و محفل و مجمع. (ناظم الاطباء). || بزمگاه . جای ضیافت و مهمانی : می دینارگون چون آب حیوان باد بر دستت که مجلس گاه تو خرم چو نزهتگاه رضوان شد.امیرمعزی .
-
دینارجون
لغتنامه دهخدا
دینارجون . (معرب ، اِ مرکب ) (شیاف ...) معرب دینارگون . (کتاب ثالث قانون بوعلی چ طهران ص 65). دوای مرکبی است برنگ زر که در بیماری چشم بکار برند. (یادداشت مؤلف ). مرکب ینفع من امراض العین . انماسمی به لانه شبیه بلون الدینار؛ ای الذهب . (بحر الجواهر م...
-
رایت کشیدن
لغتنامه دهخدا
رایت کشیدن . [ ی َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) علم برداشتن . بیرق بردن . بیرق زدن . حمل کردن رایت از جایی بجایی . و بیشتر کنایه از تاختن و هجوم کردن و لشکر بردن باشد بسرزمین یا ناحیتی بقصد تسخیر : شب را معزول کرد چشمه ٔ خورشیدرایت دینارگون کشید به محور...
-
مزخرف
لغتنامه دهخدا
مزخرف .[ م ُ زَ رَ ] (ع ص ) آراسته . (آنندراج ). آراسته ظاهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز آراسته . آرایش داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. فرخی .سدره وفردوس مزخرف شودچون بزنندش به ص...
-
زنگارگون
لغتنامه دهخدا
زنگارگون . [ زَ ] (ص مرکب ) زنگارفام . آنچه به رنگ زنگار باشد. زنگاری : تاک رز بینی شده دینارگون پرنیان سبز او زنگارگون . رودکی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).تا سمو سر برآورید از دشت گشت زنگارگون همه لب کشت . رودکی (یادداشت ایضاً). || تیره . سیاه . تا...
-
طاوسی
لغتنامه دهخدا
طاوسی . [ وو ] (ص نسبی ) منسوب به طاوس .- گل طاوسی ؛ گلی است زردرنگ با عطری ملایم . برگش باریک ، ساقش نازک و تابان . در اغلب خانه ها در فصل بهار متجلی است . قندول .- مروحه ٔ طاوسی ؛ بادبیزنی که از پر طاوس یا از پارچه ٔ طاوسی رنگ ساخته شده باشد : با...
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ . فرخی .بستد از یا...
-
تضمین مزدوج
لغتنامه دهخدا
تضمین مزدوج . [ ت َ ن ِ م ُ دَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این صنعت چنان بود که دبیر یا شاعر بعد از آن که حدود اسجاع و قوافی نگاه داشته باشد و شرایط آن بجای آورده ، در اثنای ابیات دو لفظ مزدوج یا بیشتر بکار بندد. مثال از قرآن : و جئتک من سَبَاء بنَب...
-
معزول
لغتنامه دهخدا
معزول . [ م َ ] (ع ص ) یک سوشده و جدا کرده شده . (آنندراج ). یک سوشده و دورشده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء) : انهم عن السمع لمعزولون . (قرآن 212/26).- معزول شدن ؛ دور شدن . بازداشته شدن : معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تواز علم تو جهالت و از جود ...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...
-
تاک
لغتنامه دهخدا
تاک . (اِ) درخت انگور. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 250) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). در تکلم موو نام دیگرش رز است . (فرهنگ نظام ). درخت رز و نهال رز. (ناظم الاطباء). ک...