کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خامان
لغتنامه دهخدا
خامان . (اِ) ج ِ خام . ناپختگان . کسانی که کار از روی بصیرت نکنند : در سپس این و آن شدند گروهی بی خردان جهان و ناکس خامان .ناصرخسرو.
-
خامان
لغتنامه دهخدا
خامان . (معرب ، اِ) بید مصری . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374). رجوع به خاماروان شود.
-
جستوجو در متن
-
استاجلو
لغتنامه دهخدا
استاجلو. [ اُ ] (اِخ ) رجوع به محمدبیک استاجلو و رجوع به محمدبیک خامان سلطان استاجلو شود.
-
ره نرفته
لغتنامه دهخدا
ره نرفته . [ رَه ْ ن َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی تجربه . تجربه نادیده . (از فرهنگ فارسی معین ) : خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق .حافظ.
-
خالق آباد
لغتنامه دهخدا
خالق آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خامان شهرستان رفسنجان . واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری رفسنجان و 15 هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . دارای 39 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سرآمد
لغتنامه دهخدا
سرآمد. [ س َ م َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بهتر و ممتاز و سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبده . قدوه : منم سرآمد دوران که طبع من داندچهار جوی جنان از پی جهان کندن . خاقانی .شنیدم کز این دور آموزگارسرآمد تویی بر همه روزگار. نظامی .احمد که سرآمد عرب ...
-
ناصر اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ناصر اصفهانی . [ص ِ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا محمد، مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصر علی . وی از مریدان و مجذوبان نورعلیشاه است ، و به روایت هدایت «در تمام عمر به جز شلواری لباس قبول ننموده ، اغلب در بیرون شهرستان به سر می برده » است . او راست :خر...
-
خایه ٔ غلامان
لغتنامه دهخدا
خایه ٔ غلامان . [ ی َ / ی ِ ی ِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (آنندراج ). انگور است . (غیاث اللغات ). نوعی از انگور سیاه و بزرگ است : چون بدیدم که مفت می خواهدگفتمش خایه ٔ غلامان است . داهکی (از آنندراج ).همسایه ٔ تو سیاه کامان گردندمنت کش پخته ٔ تو...
-
جرعه ریختن
لغتنامه دهخدا
جرعه ریختن . [ ج ُ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) آب یا شراب را به اندازه ٔ یک آشام ریختن : جرعه ای کز حسرت آن تلخ کامش کشته بود.گر پشیمان گشته ای بر تربت فرهاد ریز. شفائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).اگر جرعه ای بر زمین ریزی از می زمین چون فلک مست و دوران ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) دوست . (ترجمان جرجانی ). محبوب . محب . دوستدار. دوستگان . مقابل بغیض . ج ، احباب ، احباء،احبه : الکاسب حبیب اﷲ؛ کاسب حبیب خداست : در خمار می دوشینم ای نیک حبیب خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب . منوچهری .غم نیست زخم خورده ٔ ر...
-
خام
لغتنامه دهخدا
خام . (ص ، اِ) ناپخته . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نپخته . غیرمنضوج . نقیض پخته . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). مقابل پخته . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) : نشاید خام خوردن پیش آتش چرا ...
-
دریادل
لغتنامه دهخدا
دریادل . [ دَرْ دِ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ دلی همانند دریا در بخشندگی . سخت سخی . (یادداشت مرحوم دهخدا). کنایه از سخی و کریم . (آنندراج ). جوانمرد. (شرفنامه ). صاحب جود و کرم و بخشش . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). باسخاوت . صاحب کرم : ردی دانش آرای یزدا...
-
منفعل
لغتنامه دهخدا
منفعل . [ م ُ ف َ ع ِ ] (ع ص ) کرده شده و ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته . (ناظم الاطباء). متأثرشده : که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. (زادالمسافرین ناص...
-
تشویر
لغتنامه دهخدا
تشویر. [ ت َش ْ ] (ع مص ) ریاضت دادن اسب را یا سوار شدن بر آن و برگردانیدن در وقت عرض بیع تا بنگرند روش و حسن و نجابت آن را. || با کسی کاری کردن که موجب شرم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خجل کردن . (دهار) (از اق...