کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخلف
لغتنامه دهخدا
اخلف . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خلاف . پس روتر.- امثال : اخلف من بول الجمل . اخلف من ثیل الجمل ؛ الثیل وعاء قضیبه و قیل ذلک فیه لانه یخالف فی الجهة التی الیها مبال کل حیوان . (مجمع الامثال میدانی ). || نعت تفضیلی از خلف (در وعد).- امثال ...
-
اخلف
لغتنامه دهخدا
اخلف . [ اَ ل َ ](ع ص ، اِ) چپه دست . (منتهی الارب ). || احول . (منتهی الارب ). || کم عقل . گول . || سیل . || مار نر. || شتر بکرانه میل کننده . || آن اشتر که دوشش بر یکسوچسبیده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). شتر که دوشش بر یک سو چسبیده بود. (مهذب الاسما...
-
جستوجو در متن
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ] (اِخ ) ابن عبدالحمید کندی . از روات است . او از اشیاخ مرفوعاً روایت کند که : «وصیی و خلیفتی فی اهلی وخیر من اخلف بعدی علی ». جوزقانی در کتاب الاباطیل خود این روایت را از طریق جریر آورده و گوید: حدیث نادرستی است . ابن حبان گوید: اسماعیل د...
-
اخلاف
لغتنامه دهخدا
اخلاف . [ اِ ] (ع مص ) بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه . بوی دهن متغیر شدن . بوی دهن بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوی دهن برگرداندن . (زوزنی ). || خلیفه شدن : اخلف ربه فی اهله خلافةً؛ خلیفه شد بر آنها. (کذا فی منتهی الارب ). (ظاهراً خلف مجرد بدون...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن سعد العجلی . از شعرا و پیشوایان فرقه ٔ زیدیه بود. وی درباره ٔ رافضیان و عقاید آنان نسبت به امام جعفر صادق ابیات زیر را سروده است :ا لم تر ان الرافضین تفرقوافکلهم فی جعفر قال منکرافطائفة قالوا اله و منهم طوائف سمته النبی المطهرافان ...
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (ع ص ) مرد که چشمش حولاء باشد. صاحب حول . کژچشم . (زوزنی ) (السامی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). کج چشم . کژ. کاژ. کاج . کوچ . کلک . کلیک . کلیک چشم . (دستور). چپ . دوبین . دوبیننده . اخلف . (منتهی الارب ). کسی که یک چیز را دو بیند. (غ...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یق...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
جامعة
لغتنامه دهخدا
جامعة. [ م ِ ع َ] (ع ص ) تأنیث جامع. (اقرب الموارد). گردآورنده . فراهم آورنده . جمعکننده . || (اِ) طوق . (منتهی الارب ). غل . (مهذب الاسماء). غلی که بر گردن و بر دست نهند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از زیورکه دستها را به گردن فراهم آورد. (ا...