اخلاف . [ اِ ] (ع مص ) بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه . بوی دهن متغیر شدن . بوی دهن بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوی دهن برگرداندن . (زوزنی ). || خلیفه شدن : اخلف ربه فی اهله خلافةً؛ خلیفه شد بر آنها. (کذا فی منتهی الارب ). (ظاهراً خلف مجرد بدون همزه ٔ افعال صحیح باشد بقرینه ٔ آنکه مصدر را خلافة آورده است ). || آب برکشیدن . (زوزنی ). اخلاف وعد؛ دروغ کردن وعده . خلف وَعد. وعده خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گفتن و نکردن وعده را : بسمت خذلان و اخلاف وعد و تکذیب قول مبالاتی نکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || وعده خلاف یافتن کسی را؛ خلاف یافتن وعده ٔ او را. (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاف ثوب ؛ نیکو کردن وسط کهنه ٔ جامه را. || رفتن چیزی از کسی ، پس بجای آن چیز دیگر گرفتن : اخلف فلان لنفسه . || جفت شدن فحل بناقه بار دیگر چون آبستن نشود از بار نخستین . || بدل گرفتن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || بدل دادن مال . بدل بازدادن از مال و فرزند. (تاج المصادر بیهقی ). || برگردانیدن به خلف . || برگردیدن مزه و بوی شیر و طعام . || دست بردن بشمشیر تا برکشد. (منتهی الارب ). دست بشمشیر زدن از بهر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاف نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اخلاف نبات ؛ خلفه برآوردن گیاه ، و آن برگیست که بعد برگ اول برآید در تابستان . || اخلاف طائر؛ پر برآوردن مرغ بعد پر اول . || اخلاف غلام ؛ بخواب دیدن رسیدن کودک . || اخلاف دواء؛ ضعیف گردانیدن دوا کسی را. || اخلف اﷲ علیک ؛ ردّ کند خدا بسوی تو رفته های ترا. || اخلف عن البعیر؛ بگردانید حقب را نزدیک خصیه ، چون حقب او به ثیل رسیده بول او را حبس کند.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.