کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رها شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انطلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entelāq ۱. گشاده شدن.۲. رها شدن.۳. گشادهرو شدن.
-
رهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) rahidan رها شدن؛ رهایی یافتن؛ آزاد شدن؛ نجات یافتن.
-
وارستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] vārastan بازرستن؛ بازرهیدن؛ رها شدن.
-
بازرستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzrastan نجات یافتن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن.
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rastan] rastan رهیدن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن؛ نجات یافتن.
-
استخلاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estexlās ۱. آزاد کردن؛ رها کردن.۲. آزاد شدن؛ رهایی.
-
استنجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استنجاء] 'estenjā ۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
-
افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ōftātan] ‹اوفتادن، افتیدن، افتدن، فتادن› 'oftādan ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن.۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن.۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن.۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی.۵. در ...
-
تحلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahallol ۱. بحلی خواستن؛ طلب حلالیت کردن.۲. کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره.
-
فروهشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فروهلیدن› [قدیمی] foruheštan ۱. به پایین انداختن.۲. بر زمین گذاشتن؛ فروگذاشتن؛ پایین گذاشتن.۳. آویزان کردن.۴. رها کردن.۵. (مصدر لازم) آویزان شدن.۶. (مصدر لازم) [مجاز] خراب شدن.
-
جستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ĵō(i)šn] jastan ۱. خیز کردن؛ خیز برداشتن.۲. [مجاز] رها شدن؛ رهایی یافتن.۳. جهیدن.۴. [قدیمی، مجاز] گریختن.۵. [قدیمی] وزیدن.
-
فارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] fāreq ۱. آزاد و رها.۲. بینیاز.۳. بیخبر؛ بیاطلاع: ◻︎ اگر تو فارغی از حال دوستان یارا / فراغت از تو میسر نمیشود ما را (سعدی۲: ۳۰۵).۴. (قید) [قدیمی] آسوده؛ بدون نگرانی.〈 فارغ کردن: (مصدر متعدی)۱. آسوده کردن.۲. [عامیانه، مجاز] ...
-
شکستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: škastan] ‹اشکستن› šekastan ۱. با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن.۲. [مجاز] مغلوب کردن؛ هزیمت دادن دشمن.۳. [مجاز] قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی: عهد شکستن، نماز را شکستن.۴. [مجاز] کم کردن ارزش چیزی یا کسی.۵. [مجاز] ایجاد صدا ...
-
پرتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) partāb ۱. انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر.۲. [قدیمی] پرش.۳. (اسم) [قدیمی] مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید؛ پرتاب تیر؛ تیر پرتاب: ◻︎ یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنایْ پرتاب تیری فزون (فردوسی: ۵/۲۰۳).〈 ...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...