(اسم، صفت) [عربی] ۱. آزاد و رها.
۲. بینیاز.
۳. بیخبر؛ بیاطلاع: ◻︎ اگر تو فارغی از حال دوستان یارا / فراغت از تو میسر نمیشود ما را (سعدی۲: ۳۰۵).
۴. (قید) [قدیمی] آسوده؛ بدون نگرانی.
〈 فارغ کردن: (مصدر متعدی)
۱. آسوده کردن.
۲. [عامیانه، مجاز] زایاندن: ماما به سختی او را فارغ کرد.
۳. آزاد کردن.
۴. [قدیمی] بینیاز کردن.
〈 فارغ شدن: (مصدر لازم)
۱. آسوده شدن.
۲. [عامیانه، مجاز] وضع حمل کردن؛ زایمان کردن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.