کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گه مال کردن
لغتنامه دهخدا
گه مال کردن . [ گ ُه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گه آلودن . || نیک نشستن . پاکیزه نکردن . پلیدی نیک نزدودن .
-
گه نیس کن
لغتنامه دهخدا
گه نیس کن . [ گ ِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 140هزارگزی جنوب کهنوج . سر راه مالرو کوه شهری به مارز. سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سبیل مگسی/ گُه مگسی
لهجه و گویش تهرانی
سبیل کوچک باریک به اندازه ناخن انگشت کوچک
-
گه خوری،()اضافی
لهجه و گویش تهرانی
فضولی
-
گه مال، ()کردن
لهجه و گویش تهرانی
گندکاری
-
گُه مگسی،سبیل()
لهجه و گویش تهرانی
خال ریز و سیاه کم رنگ
-
شاش و گُه
فرهنگ گنجواژه
فضولات.
-
گه و بیگه
فرهنگ گنجواژه
در مواقع مختلف، گاهی، وقت و بی وقت.
-
گُه(و)گَند
فرهنگ گنجواژه
گند.
-
جستوجو در متن
-
باده خوردن
لغتنامه دهخدا
باده خوردن . [ دَ / دِ خوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب ) می خوردن . شراب خوردن . می گساردن : روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور. ابوشکور.یکی جشن کرد آن شب و باده خوردسده نام آن جشن فرخنده کرد. فردوسی .سر تخت ایران ابی شهریارمرا باده خوردن ن...
-
می خوردن
لغتنامه دهخدا
می خوردن . [م َ / م ِ ی ْ خُوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . باده خوردن . شراب نوشیدن . می نوشیدن : می خورم تا چو نار بشکافم می خورم تا چوخی بر آماسم . ابوشکور بلخی .پنج شش می بخورد پر گل گشت روی آن ماه نیکوان یکسر. فرخی .روز دیگر همه کس می خ...
-
فسوسیدن
لغتنامه دهخدا
فسوسیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) دریغ و تأسف و حسرت خوردن . || مسخرگی و ظرافت کردن . (برهان ) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی . فردوسی .بدان سقا که خود خشک است کاسش گهی بگری و گه بفسوس و برخند. ناصرخسرو.|| از راه بیرون شدن و بیراهی کردن...
-
سبک گردیدن
لغتنامه دهخدا
سبک گردیدن . [ س َ ب ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، خفیف شدن . خوار شدن . خف ّ. تخوّف . زِهَف . طاش . طیش . || آسان گردیدن . سهل شدن : و بر زبان او سبک گردد گزاردن آن . (کشف المحجوب سجستانی ).- سبک گردیدن از خواب ؛ بیدار شدن از خواب : بشب چوخفت...
-
عنقا
لغتنامه دهخدا
عنقا. [ ع َ ] (ع اِ) نام سازی است که گردنی دراز دارد. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) : گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا. فرخی .مطربانی چو باربد زیباچنگ و بربط چغانه و عنقا. مسعودسعد.به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل...
-
خواب و خورد
لغتنامه دهخدا
خواب و خورد. [ خوا / خا ب ُ خ ُ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواب و خوراک . خواب و خور. (یادداشت بخط مؤلف ) : سکندر بپرسیداز خواب و خورداز آسایش و گرد روز نبرد. فردوسی .نبود و ندانست کس خواب و خوردمگر دیو جوید ازایشان نبرد. فردوسی .بر خواب...