کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرمی
/garmi/
معنی
گرم بودن.
〈 گرمی نمودن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. دوستی نشان دادن؛ اظهار دوستی کردن.
۲. مهر ورزیدن؛ مهربانی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حرارت، دم، دما، گرما
۲. تندی، حدت، شدت
۳. عتاب، ≠ برودت، سردی
دیکشنری
ardor, glow, neighborliness, warmth
-
جستوجوی دقیق
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی . [ گ َ ] (اِخ ) از اهل بروجرد است . در واقع مولانا شخصی شوخ و گرم آمیزش است . این مطلع از اوست :دل بیقرار دارد گله بینهایت از توشده وقت آنکه آید بزبان شکایت از تو.(مجمعالخواص ص 296).
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی . [ گ َ ] (اِخ ) محمدقاسم کاشانی . از احفاد اهلی شیرازی است و طبعش مفطور به سخن پردازی . از باب ظرافت به لابه در بزم خود او را می بردند و به ملا گربه مخاطبش میکردند:تنها ز تو بر گرد درت میگردم گرد دل بیدادگرت میگردم رنجیده ام و بطلعتت میمیرم بیز...
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی . [ گ َ ] (حامص ) حرارت . (دهار) (آنندراج ). مقابل سردی : سُعر، سُعار؛ گرمی آتش . صِلاع ؛ گرمی آفتاب . شَواظ، سواظ؛ گرمی آفتاب . (منتهی الارب ) : زمینش ز گرمی همی بردمیدز پوست ددان خاک شد ناپدید. فردوسی .نخستین که آتش ز جنبش دمیدز گرمیش پس خشکی ...
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی . [ گ ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش گرمی در صدوسی هزارگزی خاوری شهرستان اردبیل واقع است . منطقه ای کوهستانی دارای هوای گرم و مختصات جغرافیائی آن چنین است : طول 39 درجه و یک دقیقه ، عرض 48 درجه و 3 دقیقه و 35 ثانیه ، اختلاف ساعت با تهران 53 دقیقه و ...
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی .[ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 24هزارگزی گرمی و 10هزارگزی ارابه رو گرمی به پیله سوار هوای آن گرم ، دارای 209 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجاغلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله ...
-
گرمی
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرارت، دم، دما، گرما ۲. تندی، حدت، شدت ۳. عتاب، ≠ برودت، سردی
-
گرمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) garmi گرم بودن.〈 گرمی نمودن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. دوستی نشان دادن؛ اظهار دوستی کردن.۲. مهر ورزیدن؛ مهربانی کردن.
-
گرمی
دیکشنری فارسی به عربی
اخدود , تاجج , حرارة , حساء , حماس , حماسة , دفء , قوة الشخصية , وهج
-
واژههای مشابه
-
گرمی خونابه
لغتنامه دهخدا
گرمی خونابه . [ گ َ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بسیاری و شتاب و تعجیل در گریه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
گرمی کردن
لغتنامه دهخدا
گرمی کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محبت ورزیدن . مهر و علاقه از خود نشان دادن : میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کردگرچه در سرما با میر نرفتی بسفر. فرخی .وگر با همه خلق نرمی کندتو بیچاره ای با تو گرمی کند. سعدی (بوستان ).رجوع به گرمی نمودن شود. || خ...
-
گرمی نمودن
لغتنامه دهخدا
گرمی نمودن . [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) گرمی کردن . مهربانی کردن : هزاران لطف کرد و گرمی نمودابر مهر دوشین فراوان فزود. شمسی (یوسف و زلیخا).فراوان بپرسید و گرمی نموددلش را بدو مهربانی فزود. شمسی (یوسف و زلیخا).بشد مرد و بسیار گرمی نمودبجا ...
-
گرمی دار
لغتنامه دهخدا
گرمی دار. [ گ َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ مزاج گرم : ز گرمی کآن هوا در کار او بودهوا گفتی که گرمی دار اوبود. نظامی .و مردم گرمی دار را [ گوشت خرگور ] زیان دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
گرمی سنج
لغتنامه دهخدا
گرمی سنج . [ گ َ س َ ] (اِ مرکب ) آلتی است که برای تعیین مقدار حرارت یک جسم بکار میرود. واحد مقدار حرارت کالری است . رجوع به گرماسنج شود.
-
گرمی کلا
لغتنامه دهخدا
گرمی کلا. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بارفروش . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 157).