کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرت و خاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرت و خاک
لهجه و گویش تهرانی
گرد و غبار
-
واژههای مشابه
-
گرت لیله
لهجه و گویش بختیاری
gart-lila گردباد.
-
گرد ،گرت
لهجه و گویش تهرانی
هروئین
-
گرت - گرته
واژهنامه آزاد
گرد - غبار
-
جستوجو در متن
-
چمچه
لغتنامه دهخدا
چمچه . [ چ ُ / چ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) قاشق و کفگیر کوچک . (آنندراج ). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم . خَطیفَه . (منتهی الارب ) : غریبی گرت ماست پیش آورددوپیمانه آبست و یک چمچه دوغ . سعدی .آن دیگ لب شکسته ٔ صابون پزی ز من آن چمچمه ٔ هریسه ...
-
زیارتگه
لغتنامه دهخدا
زیارتگه . [ رَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مزار. زیارتگاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز سمرقند بسی کس به دعای توشدندبه زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش . سوزنی .رفت از آنجا و برگ راه بساخت به زیارتگه مقدس تاخت . نظامی .زیارتگه اصل داران پاک ولی نعمت فرع داران خ...
-
نماز بردن
لغتنامه دهخدا
نماز بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پرستش کردن . عاجزی نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خم شدن یا به خاک افتادن به قصد تعظیم در برابر شاهی یا بزرگی دیگر. رکوع . دوتا شدن . خم شدن ، علامت تعظیم وبندگی را. سجده کردن . تعظیم کردن . رکوع کردن . (یادد...
-
سرآسیمه
لغتنامه دهخدا
سرآسیمه . [ س َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: سر + آسیمه ) آسیمه سر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شوریده سر، چه آسیمه بمعنی شوریده آمده است . مضطرب و حیران . (برهان ) (غیاث ). متحیر. مدهوش . فرومانده . (لغت نامه ٔ اسدی ). سرگردان . (اوبهی ). سرگشته و ...
-
فرمان بردن
لغتنامه دهخدا
فرمان بردن . [ ف َ ب ُ دَ ](مص مرکب ) اطاعت فرمان کردن . مطیع شدن : چنین خود کی اندرخورد با خردکه مر خاک را باد فرمان برد. فردوسی .من به پاداش این خبر که بدادبردم او را بدین سخن فرمان . فرخی .تو را فرمان چگونه برد خواهد شهر، یا برزن چو جان تو تو را خ...
-
انده خوردن
لغتنامه دهخدا
انده خوردن . [ اَ دُه ْ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) اندوه خوردن . غم خوردن : کسی نیست در بخشش دادگرهمی شادی آرای و انده مخور. فردوسی .کنون شادمان باش و انده مخورکه جز نیکویی خود نباشد دگر. فردوسی .جهان چون بر او بر نماند ای پسرنماند بتو نیز انده مخور...
-
بوم
لغتنامه دهخدا
بوم . (اِ) زمین شیارنکرده . (برهان ). زمین غیرآبادان و ناکاشته . (رشیدی ). زمین شیارنکرده و ناکاشته . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل مرز. (فرهنگ فارسی معین ). زمین شیارنکرده و غیرآبادان و ناکاشته . ضد مرز که زمین کاشته ٔ زراعت کرده را گوین...
-
گزاییدن
لغتنامه دهخدا
گزاییدن . [ گ َ دَ ] (مص ) گزیدن : ستمکاری و اندر جان خود تخم ستم کاری ولیکن جانت را فردا گزاید بار تخم سم . ناصرخسرو.گرچه کژدم به نیش بگزایددارویی را هم او بکار آید. سنایی .گرچه ما را چو مار مهره دهندروزی آخر چو مار بگزایند. مسعودسعد.گرت زندگانی نوش...
-
بر دادن
لغتنامه دهخدا
بر دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بار دادن . میوه دادن . ثمر دادن . حاصل دادن و نتیجه دادن : جهاندار بر چرخ چونین نبشت بفرمان او بر دهد هرچه کشت . فردوسی .اگر زمین برندهد تاوان برزمین منه ... که ستاره از داد و بیداد چندان آگاهست که زمین از بر دادن . (م...