کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کویش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کویش
/kaviš/
معنی
۱. ظرفی که در آن شیر گاو را میدوشیدند.
۲. ظرف ماست یا دوغ؛ گاودوش؛ گاودوشه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کویش
لغتنامه دهخدا
کویش . [ ک َ ] (اِ) ظروف و اوانی دوغ و ماست را گویند. کویشه . (برهان ) (آنندراج ). کویشه . خنوری که در آن دوغ و ماست ریزند و مسکه از آن گیرند. (ناظم الاطباء). شیرزنه . (مجمل اللغه ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابریج . مخض . (از یادداشت به خط مرحو...
-
کویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ کویشه، کاویش› kaviš ۱. ظرفی که در آن شیر گاو را میدوشیدند.۲. ظرف ماست یا دوغ؛ گاودوش؛ گاودوشه.
-
کویش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کویشه . گویس . گویش . گویشه : ظرف دوغ و ماست .
-
جستوجو در متن
-
کویشه
لغتنامه دهخدا
کویشه . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِ) کویش . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). رجوع به کویش شود.
-
گاودوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گاودوشه› gāvduš ظرفی که در آن شیر گاو را میدوشند؛ گاویش؛ کاویش؛ کویش؛ کویشه؛ دوشه.
-
یغمای قمی
لغتنامه دهخدا
یغمای قمی . [ ی َ ی ِ ق ُ ](اِخ ) به شیرین تکلمی موصوف بود. بیت زیر از اوست :به چنگال هما نگذاشت مشت استخوان من سگ کویش به جا آورد رسم آدمیت را.(از صبح گلشن ص 616).
-
بازآورد کردن
لغتنامه دهخدا
بازآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . عذر قبول کردن از کسی . (ناظم الاطباء) : گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیازهر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.کاتبی (از فرهنگ ضیاء).
-
حیدر تونیانی
لغتنامه دهخدا
حیدر تونیانی . [ ح َ دَ رِ ] (اِخ ) درویش حیدر تونیانی ، از شاعران قلندرپیشه است ، موسیقی را خوب میداند. این مطلع او راست :چه روم کعبه که بینم در و دیوار آنجامن و کویش که بود لذت دیدار آنجا.رجوع به مجالس النفایس ص 167 شود.
-
دادخواهی کردن
لغتنامه دهخدا
دادخواهی کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظلم کردن . قصه برداشتن . شکایت بردن . دادخواستن . دادجستن : برسر کویش قیامت دادخواهی میکندمشت خاکی هم زما بر چهره بودی کاشکی .سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
مخض
لغتنامه دهخدا
مخض . [ م َ ] (ع مص ) مسکه برآوردن از شیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوغ زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماست در کویش جنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فازدن کویش . (زوزنی ). || جن...
-
همایون
لغتنامه دهخدا
همایون . [ هَُ ] (اِخ ) از شعرای دربار سلطان یعقوب خان است و طبع نظم او نیکوست و خلق حمیده دارد و این مطلع از اوست :افتاده ام به کویش از آب دیده در گل دستی نهاده بر دست ، دستی نهاده بر دل .(از مجالس النفائس ص 303 از ترجمه ٔ فارسی ).
-
دلستان
لغتنامه دهخدا
دلستان . [ دِ ل ِ ] (اِ مرکب ) محل جذب و استقرار و تجمع دلها. جایگاه و قرارگاه دلهای عاشقان و دلدادگان . رجوع به دلکده شود : خاک مشک از روی گندم گون خاتون عرب عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده . خاقانی .سروی ز بستان ارم شمع شبستان حرم رویش گلستان عجم ک...
-
حزینی هندی
لغتنامه دهخدا
حزینی هندی . [ ح َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) نامش محمدرضی است و برضوی مشهور است در صبح گلشن این شعر به وی منسوب شده است :ز کویش میگذشتم خار در پایم شکست آنجابحمداﷲ که تقریبی شد ازبهر نشست آنجا.(صبح گلشن ص 119) (ذریعه ج 9 ص 236).
-
گویس
لغتنامه دهخدا
گویس . [ گ َ ] (اِ) ظرف و انای شیر و ماست و دوغ را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (جهانگیری ). جای ماست و شیر. کویش . کویشه . گویشه . گویسه . گاویس . گاودوش . تغار. کیفر. (برهان قاطع). || شیرزنه و چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه می...