مخض . [ م َ ] (ع مص ) مسکه برآوردن از شیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوغ زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماست در کویش جنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فازدن کویش . (زوزنی ). || جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (زوزنی ). جنبانیدن هر چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). به سختی جنبانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء). || جنبانیدن دلو در چاه . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ). جنبانیدن دلو را در چاه . (ناظم الاطباء). || به شقشقه بانگ کردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || برگردانیدن کسی رأی خود را و تدبر کردن در عواقب کار تا آنکه بخوبی بر وی ظاهر شود.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.