کویش . [ ک َ ] (اِ) ظروف و اوانی دوغ و ماست را گویند. کویشه . (برهان ) (آنندراج ). کویشه . خنوری که در آن دوغ و ماست ریزند و مسکه از آن گیرند. (ناظم الاطباء). شیرزنه . (مجمل اللغه ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابریج . مخض . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کویشه . گویس . گویش . گویشه . ظروف دوغ و ماست . (فرهنگ فارسی معین ): الزبد؛ کویش جنبانیدن تا مسکه برآرد. (تاج المصادر بیهقی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.