کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] kafidan شکافتن؛ از هم باز شدن؛ ترکیدن؛ کفتن؛ کفتیدن: ◻︎ تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوههای پخته بر خود واکفد (مولوی: ۳۴۸).
-
فطس
لغتنامه دهخدا
فطس . [ ف َ ] (ع اِ) دانه ٔ آس . || (مص ) بر روی کسی کفتن . || پهن کردن آهن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ترکاندن
لغتنامه دهخدا
ترکاندن . [ ت َ رَ دَ / ت َ دَ ] (مص ) کافتیدن . شکافتن . کفتن .کافتن . غاچ دادن . ترکانیدن . ترک دادن . شکاف دادن .
-
تفتق
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ تُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکافتن ، شکاف خوردن ، کفتن ، کافتن . 2 - (اِمص .) شکافتگی ؛ ج . تفتقات .
-
کافتیدن
لغتنامه دهخدا
کافتیدن . [ دَ ] (مص ) ترکانیدن . (فرهنگ اسدی ذیل کلمه ٔ شکاف ). کافتن . کفتن . ترکاندن . غاچ دادن . || بمعنی لازمی کافته شدن . شکافتن . ترکیدن . غاج خوردن .
-
مسح
لغتنامه دهخدا
مسح . [ م َ س َ] (ع مص ) کفتن شکم ِ دو ران از درشتی جامه . یا بهم سائیدن دو ران . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
ترکانیدن
لغتنامه دهخدا
ترکانیدن . [ ت َ رَ / ت َ دَ ] (مص ) ترکاندن . کفتن . کافتن . کافتیدن . شکافتن . غاچ دادن .- لب ترکانیدن ؛ اندک سخنی گفتن .
-
کشوفتن
لغتنامه دهخدا
کشوفتن . [ ک ُت َ ] (مص ) کشفتن . گشودن . گشادن . || شکافتن . چاک دادن . کشفتن . || ترکیدن . بازشدن . کفتن . || پراگنده کردن . افشاندن . || گداختن . || حل کردن . || پژمردن . || افشردن . || خشک کردن . || غایب شدن . ناپدید شدن . || نابود شدن . || ناپدی...
-
تزلع
لغتنامه دهخدا
تزلع. [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بشکافتن . (زوزنی ). کفتن پا و کفتن دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشقق پا. (از متن اللغة). تشقق پوست پا. (از اقرب الموارد). و شکافته شدن ظاهر یا باطن پا. شکافته شدن ظ...
-
تصایح
لغتنامه دهخدا
تصایح . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر بانگ زدن . (زوزنی ). یکدیگر را آواز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کفتن نیام شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشقق غلاف شمشیر. (از اقرب الموارد).
-
شظی
لغتنامه دهخدا
شظی . [ ش َ ظا ] (ع مص ) لنگیدن اسب ازغیژیدن استخوان شظای آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منتفخ شدن مرده و دروا شدن هر دو دست و پای آن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دروا شدن هردو دست و پای مرده . (منتهی الارب ). رجوع به ...
-
انقیاض
لغتنامه دهخدا
انقیاض . [ اِ ] (ع مص ) شکافتن دیوار بی افتادن و یا فرودریدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکافته شدن دیوار. (تاج المصادر بیهقی ). ترک خوردن دیوار. (یادداشت مؤلف ). || کفتن چاه و دندان از درازا. (منتهی الارب ) (آنن...
-
بخسودن
لغتنامه دهخدا
بخسودن . [ب َ دَ ] (مص ) چکش زدن . (ناظم الاطباء). کوفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکستن . (ناظم الاطباء). || کفتن . || زدن . || برکندن . (آنندراج ). || درو کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تراشیدن . (ناظم الاطباء). || اره کردن . (ناظم الاط...
-
تشظی
لغتنامه دهخدا
تشظی . [ ت َ ش َظْ ظی ] (ع مص ) توتو از هم برخاستن نی و آنچه بدان ماند چون بشکند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || انشقاق پی : «کالدرتین تشظی عنهما الصدف ». (از اقرب الموارد). کفتن پی . (منتهی الا...
-
ترکیدن
لغتنامه دهخدا
ترکیدن . [ ت َ رَ دَ ] (مص ) کفیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن . (ناظم الاطباء). کفتن . ترک برداشتن . شکاف برداشتن . منشق شدن : تو گفتی همی آسمان بترکدز خورشید خون بر هوا برچکد. فردوسی .بس شگفتی نیست گرچون آبگین...