کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارگر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
دیکشنری فارسی به عربی
غوفر
-
نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
دیکشنری فارسی به عربی
موتمر تحضيري
-
جستوجو در متن
-
time out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان خارج شدن، ایست، فاصله، تایم، مهلت، وقفه، ساعت غیبت کارگر
-
تاثیر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن ≠ تاثیر پذیرفتن ۲. کارگر شدن، نفوذ کردن
-
نبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نبوة] [قدیمی] nabvat ۱. نفرت داشتن؛ نفرت طبع از چیزی و نپذیرفتن آن.۲. کند شدن شمشیر؛ کارگر نشدن شمشیر.۳. کم شدن بینایی.
-
تأثیر کردن
لغتنامه دهخدا
تأثیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کردن . کارگر افتادن . کارگر شدن . کاری شدن : زهر در وی تأثیر کرد؛ زهر در او کاری شد. پند دراو تأثیر کرد؛ در وی پند کارگر افتاد : کاین نوحه ٔ نوح واشک داووددر یوسف تو نکرد تأثیر. خاقانی .رجوع به تأثیر ...
-
کار کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - عمل کردن ، به جا آوردن . 2 - به کاری پرداختن . 3 - تأثیر کردن ، کارگر شدن .
-
اکاحة
لغتنامه دهخدا
اکاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کارگر شدن شمشیر. گویند: ما اکاح فیه السیف ؛ شمشیر در آن کارگر نشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عمل
دیکشنری عربی به فارسی
کنش , اقدام , مصدرحال فعل بمعني (کارداشتن) پرمشغله بودن , گرفتاري , سوداگري , حرفه , دادوستد , کاسبي , بنگاه , موضوع , تجارت , کردار , کار , قباله , سند , باقباله واگذار کردن , ثقل , اعمال زور , تقلا , رنج , زحمت , کوشش , درد زايمان , کارگر , عمله...
-
تاثیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر شدن
-
گذار آمدن
لغتنامه دهخدا
گذار آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . گذشتن . کارگر شدن : نه تیر و نه نیزه گذار آیدش بر او هیچ زخمی نه کار آیدش .فردوسی .
-
برود
لغتنامه دهخدا
برود. [ ب ُ ] (ع مص )ضعیف و سست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || رسول کردن کسی را. || تگرگ زده شدن . (از منتهی الارب ). || بمردن . (المصادر زوزنی ). || خواب . (دهار). خفتن . (آنندراج ). || سرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ...
-
بدرآمدن
لغتنامه دهخدا
بدرآمدن . [ ب ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون آمدن . خارج شدن . (یادداشت مؤلف ) : سیاوش ببوسید تخت پدروز آن تخت برخاست آمد بدر. فردوسی . || نموده شدن . ظاهر شدن : گر در عیار نقد ترا بر محک زنندبسیار زر که مس بدر آید بامتحان . سعدی . || دخول . (یادداش...
-
انتقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqāl ۱. جابهجا کردن چیزی یا کسی.۲. جابهجا شدن.۳. تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر.۴. سرایت کردن.۵. (جامعهشناسی) منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر: انتقال از فئودالیسم به سرمایهداری.۶. (ریاضی) تبدیلی که ...
-
جب ء
لغتنامه دهخدا
جب ء. [ ج َب ْءْ ] (ع اِ) سماروغ سرخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشته . || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. ج ، اَجْبُؤ، جِبَاءة، جِباة. || (مص ) بازایستادن . || ناخوش داشتن . برآمدن و ناگهان برآمدن . || پنهان شدن . || فروختن جباء (مقلوب جا...