کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُصِيبُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
يُصِيبُ
فرهنگ واژگان قرآن
اصابت مي کند - مي رسد(کلمه مصيبت به معناي واقعه و حادثهاي است که به انسان يا هر چيز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تير به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خير ميشود و هم اصابه حوادث شر ، و لي استعمال آن در شر غلبه دارد ، در ...
-
جستوجو در متن
-
قزاح
لغتنامه دهخدا
قزاح . [ ق ُ ] (ع اِ) بیماریی است گوسپندان را. (منتهی الارب ). مرض یصیب الغنم . (اقرب الموارد).
-
خدر
لغتنامه دهخدا
خدر. [ خ َ دَ ] (ع ص ، اِ) شب تاریک . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || سختی گرما و سرما. (منتهی الارب ). || باران . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || ابر. (از معجم الوسیط). || (اِمص ) سستی بینایی چشم یا گرانی چشم از...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مکحول بن ابی مسلم شهراب بن شادل بن سندبن سروان بن بردیک وجد او شادل از اهل هرات بوده و دختر یکی از پادشاهان کابل را بزنی کرده و شهراب آنگاه که زنش بار داشت بمرد و آن زن بکابل بازگشت و مکحول را بزاد و چون اوبه سن ب...
-
اعداء
لغتنامه دهخدا
اعداء. [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن و مدد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کردن و یاری دادن . (از اقرب الموارد). یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || توانا گردانیدن بر. (منتهی الارب ). توانا گردانیدن . (آنندراج ). ت...
-
ندم
لغتنامه دهخدا
ندم . [ ن َ دَ ] (ع مص ) پشیمان شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). || (اِمص ) پشیمانی . (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). هو غم یصیب الانسان و یتمنی ان ما وقع منه و لم یقع. (تعریفات ). پشیمان بودن : چند بوی چ...
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتقل گشت . میان وی و کمیت بن زید مفاخره بود. اسامه خال اعور معاویه را بیامد وی بدو گفت : برای خود منزلتی بگزین . او م...
-
طبرقة
لغتنامه دهخدا
طبرقة. [ طَ ب َ ق َ ] (اِخ ) شهری است در مغرب از ناحیه ٔ برّ بَربَر، بر کنار دریا نزدیک باجه در آنجا آثار باستانی و بناهای شگفت میباشد و در این شهر رودی است بزرگ که کشتیهای بزرگ در آن داخل میگردد. (مراصدالاطلاع ص 262). یاقوت در معجم البلدان گوید: کشت...
-
اسرق
لغتنامه دهخدا
اسرق . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سارق . دزدتر. دزدنده تر. سارق تر. - امثال : اسرق من اَکتل . اسرق من بُرجان ؛ یقال انّه کان لصّاً من ناحیة الکوفة صلب فی السرق فسرق و هو مصلوب .اسرق من تاجة؛ قال حمزة حکی هذا المثل محمدبن حبیب فلم ینسب الرجل...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...