کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِزْرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
وزر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزه، گناه، معصیت ۲. ثقل، سنگینی، گرانی ۳. نکبت، وبال
-
وذر
لغتنامه دهخدا
وذر. [ وَ ] (ع مص ) بریدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قطع کردن . (از اقرب الموارد). || نشتر فروبردن به جراحت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بریدن تلاق زن : وذر الوذرة؛ برید تلاق زن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظ...
-
وذر
لغتنامه دهخدا
وذر. [ وَ ذَ ] (ع اِ) ج ِ وذرة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وذرة شود.
-
وضر
لغتنامه دهخدا
وضر. [ وَ ض َ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چربش و چرک شیر. || آب شسته ٔ مشک و کاسه و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که در آن کاسه و مشک و جز آن را شسته باشند. (ناظم الاطباء). چربش کاسه...
-
وضر
لغتنامه دهخدا
وضر. [ وَ ض َ ] (ع مص ) ریمناک شدن . (منتهی الارب ). || شوخگین شدن . چرکین گردیدن آب از شستن کاسه در آن . || آلوده ٔزعفران گردیدن . (منتهی الارب ). || چرکین شدن و آلوده شدن به روغن و شیر. (از اقرب الموارد).
-
وضر
لغتنامه دهخدا
وضر. [وَ ض ِ ] (ع ص ) ریمناک و چرکین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فلان وضر الاخلاق ؛ ای فی اخلاقه وضر. (از اقرب الموارد). || زعفران آلوده .(منتهی الارب ). آلوده شده به زعفران . (ناظم الاطباء).مؤنث آن وضرة است . (منتهی الارب ) (اقر...
-
وزر
لغتنامه دهخدا
وزر. [ وَ ] (ع مص ) وِزر. بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به گناه گرفتار شدن .(ناظم الاطباء). || بار کسی برداشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). (اقرب الموارد). || بند کردن رخنه را. || چیره شدن و غالب آمدن .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ...
-
وزر
لغتنامه دهخدا
وزر. [ وَ زَ ] (ع اِ) کوه بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پناه جای . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). پناهگاه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). معتصم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ملجاء. (ناظم الاطبا...
-
وزر
لغتنامه دهخدا
وزر. [ وَ زِ ] (ع ص ) وازر : پای در کند و دست در زنجیراین چنین کس وزر بود نه وزیر. نظامی .رجوع به وازر شود.
-
وزر
لغتنامه دهخدا
وزر. [ وِ ] (ع اِ) بزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بار گناه .(دهار). اثم . (المنجد) (اقرب الموارد) : هیچ وازر وزر غیری برنداشت هیچکس ندرود تا چیزی نکاشت . مولوی . || گرانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب ع...
-
وزر
لغتنامه دهخدا
وزر. [ وِ ] (ع مص ) بر پشت برداشتن بار. (ناظم الاطباء). برداشتن بار را بر پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بار کسی برداشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد) : لاتزر وازرة وزر اخری (قرآن 18/35)؛ ای لاتحمل حاملة حمل اخری . قال...
-
وظر
لغتنامه دهخدا
وظر. [ وَ ظَ ] (ع مص ) فربه گردیدن و پرگوشت شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
وظر
لغتنامه دهخدا
وظر. [ وَ ظِ ] (ع ص ) پرگوشت فربه و آنکه ران و شکم وی پرگوشت باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
وزر
فرهنگ فارسی معین
(وَ زَ) [ ع . ] (اِ.) پناهگاه .
-
وزر
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بزه ، گناه . 2 - سنگینی ، بار گران . ج . اوزار.