کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وظیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وظیف
لغتنامه دهخدا
وظیف . [ وَ ] (ع اِ) خردگاه ساق و ذراع اسب و شترو جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مستدق الذراع او الساق من الخیل و الابل و غیرها. (اقرب الموارد). ج ، اوظفة، وُظُف . (منتهی الارب ). باریکترین قسمت ذراع و ساق . || جائت الابل علی و...
-
واژههای همآوا
-
وزیف
لغتنامه دهخدا
وزیف . [ وَ ] (ع مص ) وزف . بشتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). شتافتن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || شتابانیدن کسی را. (آنندراج ) (اقرب الموارد). لازم و متعدی استعمال شود. (اقرب الموارد). رجوع به وزف شود.
-
جستوجو در متن
-
اوظفة
لغتنامه دهخدا
اوظفة. [ اَ ظِ ف َ ] (ع اِ) ج ِ وظیف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وظیف شود.
-
وظف
لغتنامه دهخدا
وظف . [ وُ ظُ ] (ع اِ) ج ِ وظیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وظیف شود. || ج ِ وظیفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وظیفه شود.
-
وظف
لغتنامه دهخدا
وظف . [ وَ ] (ع مص ) کوتاه کردن پای بند را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر وظیف زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وظیف شود. || پیرو کسی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || چیزی را بر خود الزام ...
-
عجر
لغتنامه دهخدا
عجر. [ ع َ ج ِ / ع َ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بند ساق و ذراع استوار و درشت . (منتهی الارب ). وظیف عجر؛ سخت و محکم . (اقرب الموارد).
-
ممصوص
لغتنامه دهخدا
ممصوص . [ م َ ] (ع ص ) وظیف ممصوص ؛ خردگاه باریک دست و پای ستور. (منتهی الارب ). خردگاه نازک . (از اقرب الموارد). لنگ باریک . (شرح قاموس ).
-
مشش
لغتنامه دهخدا
مشش . [ م َ ش َ ] (ع اِ) تندی که در خردگاه دست و پای ستور برآید و سخت گردد کمتر از سختی استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی که در وظیف دابه برآید و سخت گردد خفیف تر از سختی استخوان . (از اقرب الموارد). از جمله ٔ عیب های حادث و آن...
-
الف
لغتنامه دهخدا
الف . [ اَ ل َف ف ] (ع ص ) مرد گران سنگ بطی ءالکلام عاجزدرمانده در سخن و کار. (منتهی الارب ). دیرسخن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستبرران . (تاج المصادربیهقی ). ستبرران و ستبرگردن . (مصادر زوزنی ). آنکه رانهایش پرگوشت باشد و این در مردان عیب بشمار آید....
-
تعقیل
لغتنامه دهخدا
تعقیل . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار عقال بر پای اشتر بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بستن وظیف و ساق شتر را بهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عاقل گردانیدن کسی را و منسوب کردن او را بسوی عقل . (منتهی الارب )(آنندراج...
-
حوشب
لغتنامه دهخدا
حوشب . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) خرگوش . || گوساله . || روباه نر. || ستور تهیگاه درآمده و برآمده ، از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شکال گاه دست و پای ستور. (منتهی الارب ). شکالگاه . (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ). || استخوانی که در جانب د...
-
مرج
لغتنامه دهخدا
مرج . [ م َ ] (اِ) مرز. (اوبهی ) (جهانگیری ). زمین . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). رجوع به معنی بعدی شود. || مرز. زمین کشت زار. (رشیدی ) (انجمن آرا). زمینی را گویند که کنارهای آن را بلند ساخته در درون آن چیزی بکارند. (برهان قاطع). چراگاه . مرغزار. (بر...
-
تعقل
لغتنامه دهخدا
تعقل . [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] (ع مص ) در یکدیگر آوردن انگشتان هر دو دست را تا بر شتر ایستاده سوار شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پای را دوتاکرده بر بن ران یا پیش مقدم زین نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا...