کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وزم
/vazm/
معنی
پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزم
لغتنامه دهخدا
وزم . [ وَ ] (ع اِ) دسته ٔ سبزی تره . (منتهی الارب ) (المنجد) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقدار. (اقرب الموارد). وزمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت که عقاب در آشیانه ٔ خود جمع کند. (منتهی ال...
-
وزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vazm پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف.
-
وزم
واژهنامه آزاد
vozm نام درخت زبان گنجشک که چوبی سخت و محکم دارد و از آن دسته ی داس و تبر و بیل و کلنگ می سازند
-
واژههای مشابه
-
وِزم
لهجه و گویش بختیاری
vezm نام درختى کم رشد با چوب بسیار محکم و برگهاى زبر و دندانهدار و تقریبا گِرد.
-
دره وزم
لغتنامه دهخدا
دره وزم . [ دَ رِ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 3هزارگزی شمال سنقر و 6هزارگزی شمال میخواران بالا. آب آن از رودخانه ٔ ورمقان و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
وذم
لغتنامه دهخدا
وذم . [ وَ ذَ ] (ع مص ) بریده شدن دوال دلو. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوال دلو بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) افزونی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زیاده . (از اقرب الموارد). || (اِ) نره مع هردو خص...
-
وذم
لغتنامه دهخدا
وذم . [ وَ ذِ ] (ع ص ) دلو دوال بریده . (المنجد).
-
وضم
لغتنامه دهخدا
وضم . [ وَ ] (ع مص ) بر تخته یا بوریا نهادن گوشت را، یا وضم ساختن جهت آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت بر خوان یا بر جایی که گوشت بر وی نهند، نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). || فرودآمدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الم...
-
وضم
لغتنامه دهخدا
وضم . [ وَ ض َ ] (ع اِ) خوانک قصاب . (مهذب الاسماء). تخته و بوریا و مانند آن که بر وی گوشت نهند تا خاک آلود نگردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، اوضام ، اَوْضِمة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوان نان پختن . (مه...
-
وِزم
لهجه و گویش بختیاری
vezm نام درختى کم رشد با چوب بسیار محکم و برگهاى زبر و دندانهدار و تقریبا گِرد.
-
جستوجو در متن
-
وزمدر
واژهنامه آزاد
وزمدر روستای است از توابع شهرستان ازنا و اسم آن برگرفته از نوعی گیاه است که درآن حوالی می روید و ساکنین آن منطقه آن را وزم می گویند" وزمدر" به معنای دره ای که در آن وزم می روید
-
موتزم
لغتنامه دهخدا
موتزم . [ ت َ زَ ] (ع اِ) زمین . (منتهی الارب ماده ٔ وزم ) (ناظم الاطباء).