کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واکوفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واکوفتن
/vākuftan/
معنی
کوبیدن دو چیز به یکدیگر؛ بازکوفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
collide, exhaust
-
جستوجوی دقیق
-
واکوفتن
لغتنامه دهخدا
واکوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بازکوفتن . (ناظم الاطباء).- با هم واکوفتن ؛ به روی یکدیگر کوفتن . (ناظم الاطباء).- به هم واکوفتن ؛ مصادمة. اصطفاق . تصادم . اضطراب . (از زوزنی ).
-
واکوفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] vākuftan کوبیدن دو چیز به یکدیگر؛ بازکوفتن.
-
جستوجو در متن
-
مصادمة
لغتنامه دهخدا
مصادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) همدیگر کوفتن و بر هم زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر به هم واکوفتن . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). به یکدیگر واکوفتن . (المصادر زوزنی ).
-
مقارعت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ عَ) 1 - (مص م .) واکوفتن دلیران یکدیگر را. 2 - (مص ل .) قرعه انداختن با یکدیگر.
-
اصطکاک کردن
لغتنامه دهخدا
اصطکاک کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم خوردن . تصادم . بهم واکوفتن . بهم زدن . رجوع به اصطکاک شود.
-
اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezterāb ۱. جنبیدن.۲. لرزیدن؛ تپیدن.۳. پریشانحال شدن؛ آشفتگی؛ بیتابی؛ بیآرامی.۴. یکدیگر را با چیزی زدن؛ به هم واکوفتن.۵. (روانشناسی) پریشانی ذهن براثر ترسی مبهم.
-
مقارعة
لغتنامه دهخدا
مقارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) با کسی قرعه زدن . قِراع . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). با همدیگر قرعه انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || واکوف...
-
تصادم
لغتنامه دهخدا
تصادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (زوزنی ). برهم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهم واکوفته شدن . (مجمل اللغة). بهم واکوفتن . و گاهی مراد از آن انبوه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خود را بیکدیگر زدن سواران ...
-
صت
لغتنامه دهخدا
صت . [ ص َت ت ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). راندن به قهر یا بدست زدن و کوفتن . || سخت بانگ کردن . || تهمت کردن کسی را بداهیة یا بسخن . || (اِ) گروه مردم . و منه الحدیث : قاموا صتین ؛ ای جماعتین ، و یروی صتیین . || بانگ سخت . (منتهی ال...
-
مقارعت
لغتنامه دهخدا
مقارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مقارعة. واکوفتن دلیران یکدیگر را : طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین به گوش روزگار آمد. (مرزبان نامه ). و اصحاب شمس المعالی دل بر مقارعت و مماصعت قوم قرار نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهرا...
-
اصطفاق
لغتنامه دهخدا
اصطفاق . [ اِ طِ ] (ع مص ) جنبیدن درخت از باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصطفاق اشجار؛ تکان خوردن و جنبیدن آنها از باد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || جنبیدن تارهای عود از زخمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . آواز داد...
-
اصطدام
لغتنامه دهخدا
اصطدام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطدام دو سواره ؛ تصادم یکی بر دیگری و تزاحم آنان به یکدیگر. گویند: تصادم الجیشان و اصطدما. (از اقرب الموارد). تصادم . (اقرب الموارد). با هم کوفتن و در هم زدن . (آنندراج ). بهم واکوفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بهم واکوفت...
-
اصطکاک
لغتنامه دهخدا
اصطکاک . [ اِ طِ ] (ع مص ) زانو بر زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطکاک دو زانو و دو عُرْقوب کسی ؛ مضطرب شدن آنها و خوردن یکی از آنها بر دیگری هنگام راه رفتن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || همدیگر مقاتله کردن...
-
اضطراب
لغتنامه دهخدا
اضطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطراب چیزی ؛ تحرک و موج زدن و برخی از آن برخوردن یا زدن به برخی است . (از اقرب الموارد). تحرک و موج زدن . (از لسان العرب ). جنبیدن و حرکت نمودن . (منتهی الارب ). جنبیدن و حرکت کردن . (ناظم الاطباء). جنبیدن و لرزیدن و طپیدن...