اصطفاق . [ اِ طِ ] (ع مص ) جنبیدن درخت از باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصطفاق اشجار؛ تکان خوردن و جنبیدن آنها از باد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || جنبیدن تارهای عود از زخمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . آواز دادن رودها و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). آواز دادن . (زوزنی ). || واکوفتن . (زوزنی ). بهم بازکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || اصطفاق دریا؛ متحرک شدن و تلاطم امواج آن . || اصطفاق قوم ؛ مضطرب شدن آنان . || اصطفاق زنان بر میت ؛ با یکدیگر نوحه کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.