کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلاک آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مرجوح آمدن
لغتنامه دهخدا
مرجوح آمدن . [ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن در مناظره و غیره . (از فرهنگ فارسی معین ) : بر آن اجماع کردند که اگر دینی در این مناظره از عهده ٔ سوءالات گاوپای بیرون آید... و اگر از دیو محجوج و مرجوح آید اورا هلاک کنند. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارس...
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . [ م َ ] (ع مص ) ارزان آمدن بیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارزان شدن آخریان . (از دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || مردن و هلاک گشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مؤق . مؤوق . مواقة. || گول گردیدن . (منتهی الارب )...
-
تطوح
لغتنامه دهخدا
تطوح . [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) سرگشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سرگردان گردیدن در جهان و اینجا و آنجا انداختن خود را و آمدن و رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). |...
-
جنوب
لغتنامه دهخدا
جنوب . [ ج ُ ] (ع مص ) از دست راست وزیدن باد. (منتهی الارب ). || بادجنوب آمدن . (المصادر). || باد جنوب وزیدن بر قوم و هلاک کردن . (منتهی الارب ): جُنِبوا جنوباً؛ باد جنوب وزید بر آنان و هلاک کرد آنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع مص ) سخت باد گردیدن روز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || رسیدن باد چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه...
-
اتی
لغتنامه دهخدا
اتی . [ اَت ْی ْ ] (ع مص ) آمدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اتیان . || کردن کاری را: اتی الامر. || هلاک کردن : اتی علیه الدهر؛ هلاک کرداو را زمانه . || آرمیدن با زن : اتی المراءةَ. و به این معنی به طریق کنایه در کتب فقه مستعمل است . || اُتی َ فل...
-
زهوق
لغتنامه دهخدا
زهوق . [ زُ ] (ع مص ) مغزآگنده شدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن مغز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیست و ناپدید گردیدن باطل . (منتهی الارب ) ...
-
بیرون آمدن
لغتنامه دهخدا
بیرون آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نقیض درون رفتن . (برهان ). خارج شدن . (ناظم الاطباء). برون آمدن . بدر شدن : شکمش درد گرفت و بس ثِفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). بر اثر وی قضات وفقها بیرون آمدند. (تاریخ بیهقی ). خواجه بیرون آمد و اسب...
-
زهق
لغتنامه دهخدا
زهق . [ زَ ] (ع مص ) از پیش بشدن . (زوزنی ). پیشی نمودن و سبقت گرفتن بر دیگران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درگذشتن تیر از نشانه و بر هدف نرسیدن . || بیرون آمدن جان . || باطل شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
بیغ
لغتنامه دهخدا
بیغ. [ ب َ ] (ع مص ) غلبه کردن خون و بجوش آمدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوشش خون و پیدا گشتن آن در رگها. (از لسان العرب ). شوریدن خون . (تاج المصادر بیهقی ). فشار خون . غلبه ٔ دم . اشتداد دم . (یادداشت مؤلف ). نمایان شدن سرخی خون در بدن خ...
-
تطویح
لغتنامه دهخدا
تطویح . [ ت َطْ ] (ع مص ) انداختن کسی را در هواو هوس . || سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن . || هلاک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به عصا زدن . (منتهی ...
-
افهار
لغتنامه دهخدا
افهار. [ اِ ] (ع مص ) جماع کردن بی انزال و با دیگری انزال کردن . || جماع کردن با دختری و شنوانیدن آواز حرکاتش دختر دیگر را. و این نوع جماع را وَجْس خوانند و در شریعت اسلام منهی عنه است . || به عید حاضر آمدن جهودان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به ...
-
اتیان
لغتنامه دهخدا
اتیان . [ اِت ْ ] (ع مص ) آمدن . (زوزنی ). || آرمیدن با زن . || بودن . || آوردن .- اتیان بمثل ؛ نظیر و شبیه آوردن چیزی را. || کردن کاری را : به ترک شر و به اتیان خیر دارم امرهمه مخالف امر است ترک و اتیانم . سوزنی . || هلاک کردن . || نزدیک رسیدن بلا ...
-
رو نمودن
لغتنامه دهخدا
رو نمودن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) روی نمودن . نشان دادن رخسار. نمایاندن چهره چنانکه عروس ، داماد وپدر و مادر او را. (از یادداشت مؤلف ) : روی بنما و وجود خودم از یاد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر. حافظ. || واقع شدن . حدوث . وقوع . رو کردن . (از یا...
-
اعتقاب
لغتنامه دهخدا
اعتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازداشتن و بند کردن مبیع را چندانکه مشتری قیمتش را ادا نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازداشتن فروشنده کالا را از مشتری چندانکه قیمت آنرا دریافت دارد. (از اقرب الموارد). و منه : «المعتقب ضامن »؛ یعنی هر گ...