کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرروز
/harruz/
معنی
همهروز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
روزانه، یومیه ≠ شبانه، هرشب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرروز
واژگان مترادف و متضاد
روزانه، یومیه ≠ شبانه، هرشب
-
هرروز
فرهنگ فارسی عمید
(قید) harruz همهروز.
-
جستوجو در متن
-
روزانه
واژگان مترادف و متضاد
روزمره، هرروز، یومیه
-
هرروزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) harruze ۱. ویژگی کاری که هرروز انجام بدهند.۲. (قید) همیشه؛ دائم.
-
یومیه
لغتنامه دهخدا
یومیه . [ ی َ / یُو می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) روزانه . هرروز. هرروزه . همه روزه . (یادداشت مؤلف ). روزانه و هرروزی . (ناظم الاطباء). || چیزی که هرروز به طور استمرار به کسی می دهند. (ناظم الاطباء). میاومة. آنچه مرتب هرروزی از نان و یا پول و...
-
سکه کنی
لغتنامه دهخدا
سکه کنی . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل سکه کردن و سکه زدن : استادان سکه کن هرروز بشغل سکه کنی اشتغال مینمایند. (تذکرة الملوک چ 2 ص 22).
-
روزانه
لغتنامه دهخدا
روزانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج ). یومی . (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام ). || هرروزی . (ناظم الاطباء). یومیه . (یادداشت مؤلف ). هر روز. گویند: فل...
-
وجب کردن
لغتنامه دهخدا
وجب کردن . [ وَ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدست کردن . پیمودن و اندازه گرفتن جامه و جز آن به وسیله ٔ وجب دست . اندازه گرفتن با وجب و وژیدن . (ناظم الاطباء). پیمودن به وجب که به فارسی آن را بدست گویند و بلشت به لام و شین معجمه لهجه ٔ عوام هند است . (آنند...
-
روزروز
لغتنامه دهخدا
روزروز. (ق مرکب ) روزبروز. (ناظم الاطباء). همه روز. یوماً فیوماً. (ناظم الاطباء). هرروز : گلی کان همی تازه شد روزروزکنون هرزمان می فروپژمرد. ناصرخسرو.هرکه بچه ٔ مار بد را پروراند روزروززود بر جان عزیز خویش اژدرها کند. ناصرخسرو.رفتنت سوی شهر اجل هست ر...
-
میدع
لغتنامه دهخدا
میدع . [ دَ ](ع اِ) میدعة. جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). میداعة. || جامه دان یا جامه ای که بدان جامه را از گرد و غبار نگاهدارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). میدعة. میداعة.پیراهن کار. (مهذب الاسماء). || جامه ...
-
طریفولیون
لغتنامه دهخدا
طریفولیون . [ ] (معرب ، اِ) در تحفه ٔ حکیم مؤمن و متن عربی ابن البیطار طریقولیون است ، ولی لکلرک آن را بصورت تریفولیون تصحیح کرده است . ابن البیطار آرد: برخی آن را «تربد» پنداشته اند ولی طریفولیون بجز تربد است . دیسقوریدوس در چهارم گوید: گیاهی است ک...
-
جرادالبحر
لغتنامه دهخدا
جرادالبحر.[ ج َ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ملخ دریایی . (منتهی الارب ). میگو. روبیان . اربیان . (یادداشت مؤلف ). ملخ آبی . مؤلف مخزن الادویه آرد: آن را ملخ دریایی نامند.ماهیت آن : گفته اند حیوانی است سر آن مربع و از حوالی سر تا نصف تن صدفی و از هر طر...
-
روزافزون
لغتنامه دهخدا
روزافزون . [ اَ / زَف ْ ] (نف مرکب ) چیزی که هر روز بیفزاید و ترقی کند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). مترقی . (یادداشت مؤلف ) : خرد و مردمیش روزافزون فضل و آزادگیش مادرزاد. فرخی .چه روزافزون و عالی دولت است این دولت سلطان که روزافزون بدو گشته ست ملک ...
-
اسکندرون
لغتنامه دهخدا
اسکندرون . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) قصبه ٔ بزرگی است در انتهای شمالی ساحل سوریه و در ساحل شرقی خلیج اسکندرون ، در 105 هزارگزی شمال غربی حلب ، واقع بین 36 درجه و 35 دقیقه و 31 ثانیه ٔ عرض شمالی و 33 درجه و 55 دقیقه و 45 ثانیه ٔ طول شرقی و اسکله ٔ ولایت حل...