کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حَجَّ
فرهنگ واژگان قرآن
قصد کرد-قصد کردن(چون هرکس که بخواهد همان مناسکي را که حضرت ابراهيم عليه السلام انجام دادبه جا آورد،بايد قصد خانه خداکند به اين اعمال نيز "حج"مي گويند)
-
حِجُّ
فرهنگ واژگان قرآن
قصد کردن
-
جستوجو در متن
-
hodge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هج
-
هجاهجا
لغتنامه دهخدا
هجاهجا. [ هََ هََ ](ع اِ صوت ) صوتی است که بدان سگ و گوسپند را برانند. (از معجم متن اللغة). رجوع به هَج و هَج هَج شود.
-
هچ
لغتنامه دهخدا
هچ . [ هََ ](اِ) هج . راست باز کردن چیزی باشد مانند علم و نیزه و ستون و امثال آن . (برهان ). راست بازکردن بود چیزی را چون علم یا نیزه . (اسدی ). راست ایستادن چیزی را نیز گویند بر زمین . (برهان ). و اگر چیزی بر زمین افکنی راست بایستد گویند «هج کرد». (...
-
هجا
لغتنامه دهخدا
هجا. [ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هَج شود.
-
تهجج
لغتنامه دهخدا
تهجج . [ ت َ هََج ْ ج ُ ] (ع مص ) بزه آوردن نزدیک گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). نزدیک شدن نتاج ناقه . (از اقرب الموارد).
-
ابوالهنجل
لغتنامه دهخدا
ابوالهنجل . [ اَ بُل ْ هََج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کنیتی است از کنای عرب .
-
هجف
لغتنامه دهخدا
هجف . [ هَِج َف ف ] (ع ص ) شترمرغ سالخورده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درشت اندام گران سنگ از شترمرغ و از مردم . (منتهی الارب ). جافی الثقیل من النعام و من الناس . (اقرب الموارد). || دراز سطبر و فراخ شکم . (منتهی الارب ). الرغیب الجوف . (اقرب...
-
هجدم
لغتنامه دهخدا
هجدم . [ هَِ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان اسب را زجر کنند تا پیش رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صوتی است که بدان اسب را برانند تا پیش رود. (اقرب الموارد). لغتی است در اجدم . (از معجم متن اللغة). گویند اول کسی که سوار بر اسب شد پسر آدم قا...
-
هجهجة
لغتنامه دهخدا
هجهجة. [ هََ هََ ج َ ] (ع مص ، اِ) حکایت آواز کردن وقت کارزار. (منتهی الارب ). حکایت صوت الکرد عندالقتال . (اقرب الموارد). || زجر کردن شتر به لفظ هج . (منتهی الارب ). || حکایت بانگ مرد که بر شیر بانگ زند. (اقرب الموارد). بانگ برزدن بر دده . (منتهی ال...
-
شاخص
لغتنامه دهخدا
شاخص . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) بلند برآمده از هر چیزی . مرتفع. (اقرب الموارد). || تیر که ازبالای نشان درگذرد. سهم شاخص . (منتهی الارب ). تیر که ازروی نشانه بشود. (مهذب الاسماء). تیر که از آماج گذشته باشد. || چشمی که وا گشوده نهاده باشد. (مقدمه ٔ لغت میر س...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...
-
لؤلو
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لا...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) ...