کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکح
لغتنامه دهخدا
نکح . [ ن َ ] (ع اِ) کُس زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) زن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). نکاح . رجوع به نکاح شود. || شوهر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). رجوع به نکاح شود. || مجامعت کردن . (تاج المصا...
-
نکح
لغتنامه دهخدا
نکح . [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِمص ) عقدبستگی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از نکاح . (از متن اللغة). || کلمه ای که عرب بدان عقد نکاح می بستند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (آنندراج ). چون کسی [ از تازیان ] می خواست از طایفه ای زن بگیرد می آمد در...
-
نکح
لغتنامه دهخدا
نکح . [ ن ُ ک َ ] (ع ص ) مرد بسیارنکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نُکَحة. کثیرالنکاح . شدیدالزواج . (متن اللغة).
-
واژههای مشابه
-
نَکَحَ
فرهنگ واژگان قرآن
ازدواج کرد
-
واژههای همآوا
-
نکه
لغتنامه دهخدا
نکه . [ ن َک ْه ْ ] (ع مص ) دم برزدن بر بینی . هه کردن بر بینی دیگری تا بوی دهان معلوم کند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شمیدن بوی دهان را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بوییدن بوی دهان کسی را. (از اقرب الموارد) (...
-
نکه
لغتنامه دهخدا
نکه . [ ن ُک ْ ک َه ْ ] (ع ص ، اِ) شتران سست و ضعیف از بیماری برخاسته ، یا شتران آوازفرورفته از ضعیفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نَکَحَ
فرهنگ واژگان قرآن
ازدواج کرد
-
جستوجو در متن
-
نکحة
لغتنامه دهخدا
نکحة. [ ن ُ ک َ ح َ ] (ع ص ) بسیارنکاح . (مهذب الاسماء). نُکَح . (منتهی الارب ). رجوع به نُکَح شود.
-
عقدبستگی
لغتنامه دهخدا
عقدبستگی . [ ع َ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) نُکح . نِکح . (از منتهی الارب ).
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اخطب و خطباء. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || خُطب نُکح . رجوع به خطب نِکح شود.
-
نکاح
لغتنامه دهخدا
نکاح . [ ن َک ْکا ] (ع ص ) آنکه زن بسیار گرفته باشد. کثیرالنِکاح .پرشهوت . (ناظم الاطباء). رجوع به نِکاح و نکح شود.
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ ِ ] (ع اِ) زنی که او را خواستگاری کرده باشند. || مرد زن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، اخطاب . یقال : هی خطبة و هو خطبها. || خطب نِکح ؛ کلمه ای است که بدان نکاح کنند ویقول الخاطب خطب و ی...